ماجرای ولادت حضرت محمد (ص)

امام صادق(ع) ماجرای ولادت پیامبر اکرم(ص) را از زبان آمنه(س) چنین نقل می‌فرماید:

به خدا سوگند، فرزندم با دستان خود بر زمین فرود آمد.

آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و به آن نگریست.

نوری از من ساطع شده بود که همه چیز در پرتوش نورانی بود.

شنیدم که منادی صدا زد: «تو بزرگترین مرد جهان را به دنیا آوردی».

(بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۹۷، ح۳۵)


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
آغاز ولایتعهدی جان جهان مبارک باد

بیا عصاره حیدر، بیا چکیده ی زهرا
بیا که بوی رسولی ، بیا که نور خدایی

شب غریبی مان می شودبه یاد تو روشن
تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی

بیا دو باره پاک کن زجاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را!

تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را !

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:حضرت ,ماه,,

بسمه تعالی

دیدار آقا با ننه غلام

 

اخیرا در کتابی با عنوان "میزبانی از بهشت”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است .
مشهد، سال ۱۳۴۳
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زن‌ها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده می‌کردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیت‌ا… سیدجواد خامنه‌ای، می‌خواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوه‌ها را لب حوض می‌شست و در سبدی می‌ریخت، با لهجه شیرین تربتی‌اش ریزریز حرف می‌زد و زن‌های دیگر را سرگرم می‌کرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمی‌رسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقه‌اش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.

داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زن‌ها صلوات می‌گرفت و زیر لب ذکر می‌گفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او می‌چسبید.

بقیه داستان در ادامه مطلب 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد