تاريخ : سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,

شیعیان علی(ع) در قیامت چگونه خوانده می‌شوند؟

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله در حدیث شریفی فرموده اند: شیعیان علی علیه السلام در قیامت به نام پدرشان خواند میشوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمودند: آیا تو را بشارت ندهم؟
عرض کرد: آری ای رسول خدا
فرمودند: من و تو از یک گل آفریده شده‌ایم از آن گل مقداری باقی ماند و از آن شیعیان ما خلق شدند. پس چون روز قیامت شود مردم به نام مادرانشان خوانده می‌شوند. مگر شیعیان تو که به جهت پاکی ولادتشان به نام پدرشان خوانده می‌شوند.


متن حدیث:

قال حدثنا أبو بكر محمد بن عمر الجعابي قال حدثني أبو عبد الله جعفر بن محمد الحسني قال حدثنا أحمد بن عبد المنعم قال حدثنا عبد الله بن محمد الفزاري عن جعفر بن محمد عن أبيه ع و قال حدثني جعفر بن محمد الحسني قال حدثنا أحمد بن عبد المنعم قال حدثنا عمرو بن شمر عن جابر الجعفي عن أبي جعفر محمد بن علي ع عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال قال رسول الله ص لعلي بن أبي طالب ع أ لا أبشرك أ لا أمنحك- قال بلى يا رسول الله قال فإنني خلقت أنا و أنت من طينة واحدة- ففضلت منها فضله فخلق منها شيعتنا- فإذا كان يوم القيامة دعي الناس- بأمهاتهم- إلا شيعتك فإنهم يدعون بأسماء آبائهم لطيب مولدهم

«امالی شیخ مفید، صفحه ۳۸۴، مجلس سی و هفتم»


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,

تنهاترین مرد زمین

۳ مرداد ’۹۲

مذهبی

co-imame-ali

دانلود پوستر در ابعاد اصلی

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم

دیگر خجل نباش تو از روی مادرم

فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم

از پشت در دوباره تو را می زند صدا

تا که به دست تو بدهد محسن تو را

سی سال در نبودن مادر شکسته ای

پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای

در کوفه های درد مکرر شکسته ای

از مردم و نبودن باور شکسته ای

گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر

این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر

یادت که هست مادر ما قد خمیده بود

یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود

یادت که هست محسن خود را ندیده بود

یادت که هست غنچه خود را نچیده بود

آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد

موی منم شبیه تو بابا سپیده شد

مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد

تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد

مرهم برای این دل پرپر بیاورد

تا خار را ز دیده ي تو در بیاورد

حرفی بزن که مونس تو مادر آمده

حالا که استخوان زگلویت در آمده

بابا بگو به مادرم از غصه های من

از کوفه های بعد تو و ماجرای من

از بی حسین گشتن من از عزای من

از کوفه گردی من و از کربلای من

بابا بگو که زینب خود را دعا کند

بعد از حسین زود مرا هم صدا کند

مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد

گریه برای گودی یک قتلگاه کرد

پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد

نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد

وشمر جالسٌ … نفس مادرم گرفت

سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت

رحمان نوازنی


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,

على‌ ( ع‌ ) زندگانى‌ حضرت‌


1.مقدمه 
2. كيفيت‌ ولادت‌  
3. دوران‌ كودكى‌ 
4. بعثت‌ پيامبر ( ص‌ ) و حضرت‌على‌ ( ع‌ )    
5. حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) نخستين‌ ياور پيامبر ( ص‌ )   
6. حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) بعد از هجرت‌ 
7. حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) داماد رسول‌اكرم‌ ( ص‌ )  
8. غدير خم‌ 
9. حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) بعد از رحلت‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) 
10. خلافت‌ حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) 
11. شهادت‌ امام‌ على‌ ( ع‌ ) 

  مقدمه‌

تمام‌ انسانها در زندگى‌ خويش‌ از فراز و نشيب‌ برخوردارند و با مشكلات‌مختلفى‌ مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشكل‌ دچار ضعف‌ و ناتوانى‌ مى‌گردند و سعى‌ مى‌كنند با كمك‌ و راهنمايى‌ درد آشنايان‌ خود را از مهلكه‌ نجات‌ دهند و با يافتن‌ " الگوها " در هر زمينه‌اى‌ ، و سپس‌ تبعيت‌ از آن‌ ، وظ‌ايف‌ خويشتن‌ را بخوبى‌ انجام‌ دهند و مشكلات‌ و دردهاى‌ خويش‌ را تسكين‌ بخشند . يكى‌ از اين‌ اسوه‌ها پيامبراكرم‌ ( ص‌ ) است‌ كه‌ قرآن‌ مجيد هم‌ اين‌ حضرت‌ را ( 1 ) به‌ همين‌ نام‌ معرفى‌ مى‌فرمايد .


بجز رسول‌ خدا ( ص‌ ) اگر به‌ دنبال‌ " الگوى‌ " ديگر و جانشين‌ براى‌ آن‌ حضرت‌ باشيم‌ ، به‌ پيشواى‌ بزرگى‌ همچون‌ مولاى‌ متقيان‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) خواهيم‌ رسيد ، و چه‌ زيباست‌ كه‌ براى‌ پذيرش‌ اخلاق‌ و رفتار حسنه‌ ايشان‌ ، زندگى‌ پر فراز و نشيب‌ و سراسر شگفتى‌ آن‌ حضرت‌ را مرور كنيم‌ .

كيفيت‌ ولادت‌

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستين‌ فرزند خانواده‌ هاشمى‌ است‌ كه‌ پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم‌اند . پدرش‌ ابوطالب‌ فرزند عبدالمطلب‌ فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ است‌ و مادر او فاطمه‌ دختر اسد فرزند هاشم‌ بن‌ عبدمناف‌ مى‌باشد . خاندان‌ هاشمى‌ از لحاخ‌ فضائل‌ اخلاقى‌ و صفات‌ عاليه‌ انسانى‌ در قبيله‌ قريش‌ و اين‌ طايفه‌ در طوايف‌ عرب‌ ، زبانزد خاص‌ و عام‌ بوده‌است‌ . فتوت‌ ، مروت‌ ، شجاعت‌ و بسيارى‌ از فضايل‌ ديگر اختصاص‌ به‌ بنى‌هاشم‌ داشته‌ است‌ .

يك‌ از اين‌ فضيلتها در مرتبه‌ عالى‌ در وجود مبارك‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) موجود بوده‌است‌ .

فاطمه‌ دختر اسد به‌ هنگام‌ درد زايمان‌ راه‌ مسجدالحرام‌ را در پيش‌ گرفت‌ و خود را به‌ ديوار كعبه‌ نزديك‌ ساخت‌ و چنين‌ گفت‌ :

" خداوندا ! به‌ تو و پيامبران‌ و كتابهايى‌ كه‌ از طرف‌ تو نازل‌ شده‌اند و نيز به‌ سخن‌ جدم‌ ابراهيم‌ سازنده‌ اين‌ خانه‌ ايمان‌ راسخ‌ دارم‌ . پرودگارا ! به‌ پاس‌ احترام‌ كسى‌ كه‌ اين‌ خانه‌ را ساخت‌ ، و به‌ حق(2 ) " كودكى‌ كه‌ در رحم‌ من‌ است‌ ، تولد اين‌ كودك‌ را بر من‌ آسان‌ فرما ! لحظه‌اى‌ نگذشت‌ كه‌ ديوار جنوب‌ شرقى‌ كعبه‌ در برابر ديدگان‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ و يزيد بن‌ تعف‌ شكافته‌شد .

فاطمه‌ وارد كعبه‌ شد ، و ديوار به‌ هم‌ پيوست‌ . فاطمه‌ تا سه‌ روز در شريفترين‌ مكان‌ گيتى‌ مهمان‌ خدا بود . و نوزاد خويش‌ سه‌ روز پس‌ از سيزدهم‌ رجب‌ سى‌ام‌ عام‌ الفيل‌ فاطمه‌ ( 3 ) را به‌ دنيا آورد .


دختر اسد از همان‌ شكاف‌ ديوار كه‌ دوباره‌ گشوده‌ شده‌بود بيرون‌ آمد و گفت: (4 )" پيامى‌ از غيب‌ شنيدم‌ كه‌ نامش‌ را " على‌ " بگذار . " 

دوران‌ كودكى‌

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تا سه‌ سالگى‌ نزد پدر و مادرش‌ بسر برد و از آنجا كه‌ خداوند مى‌خواست‌ ايشان‌ به‌ كمالات‌ بيشترى‌ نائل‌ آيد ، پيامبر اكرم‌ ( ص‌ ) وى‌ را از بدو تولد تحت‌ تربيت‌ غير مستقيم‌ خود قرار داد .

تا آنكه‌ ، خشكسالى‌ عجيبى‌ در مكه‌ واقع‌ شد .

ابوطالب‌ عموى‌ پيامبر ، با چند فرزند با هزينه‌ سنگين‌ زندگى‌ روبرو شد . رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) با مشورت‌ عموى‌ خود عباس‌ توافق‌ كردند كه‌ هر يك‌ از آنان‌ فرزندى‌ از ابوطالب‌ را به‌ نزد خود ببرند تا گشايشى‌ در كار ابوطالب‌ باشد .

عباس‌ ، جعفر را و پيامبر ( ص‌ ) ، ( 5 ) على‌ ( ع‌ ) را به‌ خانه‌ خود بردند .


به‌ اين‌ طريق‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) به‌ طور كامل‌ در كنار پيامبر قرار گرفت‌ . على‌ ( ع‌ ) آنچنان‌ با پيامبر ( ص‌ ) همراه‌ بود ، حتى‌ هرگاه‌ پيامبر از شهر ( 6 )خارج‌ مى‌شد و به‌ كوه‌ و بيابان‌ مى‌رفت‌ او را نيز همراه‌ خود مى‌برد . 

بعثت‌ پيامبر ( ص‌ ) و حضرت‌على‌ ( ع‌ )

شكى‌ نيست‌ كه‌ سبقت‌ در كارهاى‌ خير نوعى‌ امتياز و فضيلت‌ است‌ .

و خداوند در آيات‌ بسيارى‌ بندگانش‌ را به‌ انجام‌ آنها ، و سبقت‌ گرفتن‌ بر يكديگر ( 7 )دعوت‌ فرموده‌است‌ .

از فضايل‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) است‌ كه‌ او نخستين‌ فرد ايمان‌ آورنده‌ به‌ پيامبر ( ص‌ ) باشند .

ابن‌ابى‌الحديد در اين‌ باره‌ مى‌گويد : بدان‌ كه‌ در ميان‌ اكابر و بزرگان‌ و متكلمين‌ گروه‌ " معتزله‌ " اختلافى‌ نيست‌ كه‌ على‌بن‌ابيطالب‌ نخستين‌ فردى‌ است‌ كه‌ به‌ اسلام‌ ايمان‌ آورده‌ و پيامبر خدا را تاييد كرده‌است‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) نخستين‌ ياور پيامبر ( ص‌ )

پس‌ از وحى‌ خدا و برگزيده‌ شدن‌ حضرت‌محمد ( ص‌ ) به‌ پيامبرى‌ و سه‌ سال‌دعوت‌ مخفيانه‌ ، سرانجام‌ پيك‌ وحى‌ فرا رسيد و فرمان‌ دعوت‌ همگانى‌ داده‌شد .


در اين‌ ميان‌ تنها حضرت‌على‌ ( ع‌ ) مجرى‌ طرحهاى‌ پيامبر ( ص‌ ) در دعوت‌ الهيش‌ و تنها همراه‌ و دلسوز آن‌ حضرت‌ در ضيافتى‌ بود كه‌ وى‌ براى‌ آشناكردن‌ خويشاوندانش‌ با اسلام‌ و دعوتشان‌ به‌ دين‌ خدا ترتيب‌ داد . در همين‌ ضيافت‌ پيامبر ( ص‌ ) از حاضران‌ سؤوال‌ كرد : چه‌ كسى‌ از شما مرا در اين‌ راه‌ كمك‌ مى‌كند تا برادر و وصى‌ و نماينده‌ من‌ در ميان‌ شما باشد ؟

فقط على‌ ( ع‌ ) پاسخ‌ داد : اى‌ پيامبر خدا ! من‌ تو را در اين‌ راه‌ يارى‌ مى‌كنم‌ .


پيامبر ( ص‌ ) بعد از سه‌ بار تكرار سؤوال‌ و شنيدن‌ همان‌ جواب‌ فرمود : اى‌ خويشاوندان‌ و بستگان‌ من‌ ، بدانيد كه‌ على‌ ( ع‌ ) برادر و وصى‌ و خليفه‌ پس‌ از من‌ در ميان‌ شماست‌ .


از افتخارات‌ ديگر حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) اين‌ است‌ كه‌ با شجاعت‌ كامل‌ براى‌ خنثى‌ كردن‌ توطئه‌ مشركان‌ مبنى‌ بر قتل‌ رسول‌ خدا ( ص‌ ) در بستر ايشان‌ خوابيد و زمينه‌ هجرت‌ پيامبر ( ص‌ ) را آماده‌ ساخت‌ .

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از هجرت‌

بعد از هجرت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و پيامبر ( ص‌ ) به‌ مدينه‌ دو نمونه‌ ازفضايل‌ على‌ ( ع‌ ) را بيان‌ مى‌نمائيم‌ :


1 - جانبازى‌ و فداكارى‌ در ميدان‌ جهاد : حضور وى‌ در 26 غزوه‌ از 27 غزوه‌ پيامبر ( ص‌ ) و شركت‌ در سريه‌هاى‌ مختلف‌ از افتخارات‌ و فضايل‌ آن‌ حضرت‌ است‌ .


2 - ضبط و كتابت‌ وحى‌ ( قرآن‌ ) كتابت‌ وحى‌ و تنظيم‌ بسيارى‌ از اسناد تاريخى‌ و سياسى‌ و نوشتن‌ نامه‌هاى‌ تبليغى‌ و دعوتى‌ از كارهاى‌ حساس‌ و پرارج‌ امام‌ ( ع‌ ) بود .

ايشان‌ آيات‌ قرآن‌ چه‌ مكى‌ و چه‌ مدنى‌ ، را ضبط مى‌كرد . به‌ همين‌ علت‌ است‌ كه‌ وى‌ را از كاتبان‌ وحى‌ و حافظان‌ قرآن‌ به‌ شمار مى‌آورند .

در اين‌ دوران‌ بود كه‌ پيامبر ( ص‌ ) فرمان‌ اخوت‌ و برادرى‌ مسلمانان‌ را صادر فرمود و با حضرت‌على‌ ( ع‌ ) پيمان‌ برادرى‌ و اخوت‌ بست‌ و به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود :


" تو برادر من‌ در اين‌ جهان‌ و سراى‌ ديگر هستى‌ . به‌ خدايى‌ كه‌ مرا به‌ حق‌ برانگيخته‌است‌ ... تو را به‌ برادرى‌ خود انتخاب‌ مى‌كنم‌ ، اخوتى‌ كه‌ دامنه‌ آن‌ هر دو جهان‌ ( 8 )را فرا گيرد . " 

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) داماد رسول‌اكرم‌ ( ص‌ )

عمر و ابوبكر با مشورت‌ با سعد معاذ رئيس‌ قبيله‌ اوس‌ دريافتند جزعلى‌ ( ع‌ ) كسى‌ شايستگى‌ زهرا ( س‌ ) را ندارد . لذا هنگامى‌ كه‌ على‌ ( ع‌ ) در ميان‌ نخلهاى‌ باغ‌ يكى‌ از انصار مشغول‌ آبيارى‌ بود موضوع‌ را با ايشان‌ در ميان‌ نهادند و ايشان‌ فرمود : دختر پيامبر ( ص‌ ) مورد ميل‌ و علاقه‌ من‌ است‌ .

و به‌ سوى‌ خانه‌ رسول‌ به‌ راه‌ افتاد .

وقتى‌ به‌ حضور رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) رسيد ، عظمت‌ محضر پيامبر ( ص‌ ) مانع‌ از آن‌ شد كه‌ سخنى‌ بگويد ، تا اينكه‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) علت‌ رجوع‌ ايشان‌ را جويا شد و حضرت‌على‌ ( ع‌ ) با تكيه‌ به‌ فضايل‌ و تقوا و سوابق‌ درخشان‌ خود در اسلام‌ فرمود :


" آيا صلاح‌ مى‌دانيد كه‌ فاطمه‌ را در عقد من‌ درآوريد ؟ " پس‌ از موافقت‌ حضرت‌ زهرا ( س‌ ) آن‌ حضرت‌ به‌ دامادى‌ رسول‌ اكرم‌ ( ص‌ ) نائل‌ آمدند .

 

غدير خم‌

پيامبر ( ص‌ ) بعد از اتمام‌ مراسم‌ حج‌ در آخرين‌ سال‌ عمر پربركتش‌ درراه‌ برگشت‌ در محلى‌ به‌ نام‌ غديرخم‌ در نزديكى‌ جحفه‌ دستور توقف‌ داد ، زيرا پيك‌ وحى‌ فرمان‌ داده‌بود كه‌ پيامبر ( ص‌ ) بايد رسالتش‌ را به‌ اتمام‌ ( 9 )برساند .

پس‌ از نماز ظ‌هر پيامبر ( ص‌ ) بر بالاى‌ منبرى‌ از جهاز شتران‌ رفت‌ و فرمود :


" اى‌ مردم‌ ! نزديك‌ است‌ كه‌ من‌ دعوت‌ حق‌ را لبيك‌ گويم‌ و از ميان‌ شما بروم‌ درباره‌ من‌ چه‌ فكر مى‌كنيد ؟ " مردم‌ گفتند :" گواهى‌ مى‌دهيم‌ كه‌ تو آيين‌ خدا را تبليغ‌ مى‌كردى‌ "


پيامبر فرمود : " آيا شما گواهى‌ نمى‌دهيد كه‌ جز خداى‌ يگانه‌ ، خدايى‌ نيست‌ و محمد بنده‌ خدا و پيامبر اوست‌ ؟ "


مردم‌ گفتند : " آرى‌ ، گواهى‌ مى‌دهيم‌ . "


سپس‌ پيامبر ( ص‌ ) دست‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) را بالا گرفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! در نزد مؤمنان‌ سزاوارتر از خودشان‌ كيست‌ ؟

" مردم‌ گفتند : " خداوند و پيامبر او بهتر مى‌دانند . " سپس‌ پيامبر فرموند :


" اى‌ مردم‌ ! هر كس‌ من‌ مولا و رهبر او هستم‌ ، على‌ هم‌ مولا و رهبر اوست‌ . " و اين‌ جمله‌ را سه‌ بار تكرار فرمودند .


بعد مردم‌ اين‌ انتخاب‌ را به‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) تبريك‌ گفتند و با وى‌ بيعت‌ نمودند . 

حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از رحلت‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ )

پس‌ از رحلت‌ رسول‌اكرم‌ ( ص‌ ) به‌ علت‌ شرايط خاصى‌ كه‌ بوجود آمده‌بود ،حضرت‌على‌ ( ع‌ ) از صحنه‌ اجتماع‌ كناره‌ گرفت‌ و سكوت‌ اختيار كرد.

نه‌ در جهادى‌ شركت‌ مى‌كرد و نه‌ در اجتماع‌ به‌ طور رسمى‌ سخن‌ مى‌گفت‌ .

شمشير در نيام‌ كرد و به‌ وظ‌ايف‌ فردى‌ و سازندگى‌ افراد مى‌پرداخت‌ .

فعاليتهاى‌ امام‌ در اين‌ دوران‌ به‌ طور خلاصه‌ اينگونه‌ است‌ :


1 - عبادت‌ خدا آنهم‌ در شان‌ حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) 
2 - تفسير قرآن‌ و حل‌ مسائل‌ دينى‌ و فتواى‌ حكم‌ حوادثى‌ كه‌ در طول‌ 23 سال‌ زندگى‌ پيامبر ( ص‌ ) مشابه‌ نداشت‌ . 
3 - پاسخ‌ به‌ پرسشهاى‌ دانشمندان‌ ملل‌ و شهرهاى‌ ديگر . 
4 - بيان‌ حكم‌ بسيارى‌ از رويدادهاى‌ نوظ‌هور كه‌ در اسلام‌ سابقه‌ نداشت‌ . 
5 - حل‌ مسائل‌ هنگامى‌ كه‌ دستگاه‌ خلافت‌ در مسائل‌ سياسى‌ و پاره‌اى‌ از مشكلات‌ با بن‌بست‌ روبرو مى‌شد . 
6 - تربيت‌ و پرورش‌ گروهى‌ كه‌ از ضمير پاك‌ و روح‌ آماده‌ ، براى‌ سير و سلوك‌ برخوردار هستند . 
7 - كار و كوشش‌ براى‌ تامين‌ زندگى‌ بسيارى‌ از بينوايان‌ و درماندگان‌ تا آنجا كه‌ با دست‌ خويش‌ باغ‌ احداث‌ مى‌كرد و قنات‌ استخراج‌ مى‌نمود و سپس‌ آنها را 
در راه‌ خدا وقف‌ مى‌نمود . 

خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ )

در زمان‌ خلافت‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) جنگهاى‌ فراوانى‌ رخ‌ داد از جمله‌ صفين‌ ، جمل‌ و نهروان‌ كه‌ هر يك‌ پيامدهاى‌ خاصى‌ به‌ دنبال‌ داشت‌ . 

شهادت‌ امام‌ على‌ ( ع‌ )

بعد از جنگ‌ نهروان‌ و سركوب‌ خوارج‌ برخى‌ از خوارج‌ از جمله‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ملجم‌ مرادى‌ ، و برك‌بن‌عبدالله‌تميمى‌ و عمروبن‌ بكر تميمى‌ در يكى‌ از شبها گرد هم‌ آمدند و اوضاع‌ آن‌ روز و خونريزى‌ها و جنگهاى‌ داخلى‌ را بررسى‌ كردند و از نهروان‌ و كشتگان‌ خود ياد كردند و سرانجام‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيدند كه‌ باعث‌ اين‌ خونريزى‌ و برادركشى‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) و معاويه‌ و عمروعاص‌ است‌ .

و اگر اين‌ سه‌ نفر از ميان‌ برداشته‌شوند ، مسلمانان‌ تكليف‌ خود را خواهنددانست‌ . سپس‌ با هم‌ پيمان‌ بستند كه‌ هر يك‌ از آنان‌ متعهد كشتن‌ يكى‌ از سه‌ نفر گردد . ابن‌ملجم‌ متعهد قتل‌ امام‌ على‌ ( ع‌ ) شد و در شب‌ نوزدهم‌ ماه‌ رمضان‌ همراه‌ چند نفر در مسجد كوفه‌ نشستند .

آن‌ شب‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در خانه‌ دخترش‌ مهمان‌ بودند و از واقعه‌ صبح‌ با خبر بودند ، وقتى‌ موضوع‌ را با دخترش‌ در ميان‌ نهاد ، ام‌كلثوم‌ گفت‌ : فردا جعده‌ را به‌ مسجد بفرستيد . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) فرمود : از قضاى‌ الهى‌ نمى‌توان‌ گريخت‌ . آنگاه‌ كمربند خود را محكم‌ بست‌ و در حالى‌ كه‌ اين‌ دو بيت‌ را زمزمه‌ مى‌كرد عازم‌ مسجد شد .

كمر خود را براى‌ مرگ‌ محكم‌ ببند ، زيرا مرگ‌ تو را ملاقات‌ خواهدكرد . و از مرگ‌ ، آنگاه‌ كه‌ به‌ سراى‌ تو درآيد ( 10 ) . جزع‌ و فرياد مكن‌ ابن‌ملجم‌ ، در حالى‌ كه‌ حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در سجده‌ بودند ، ضربتى‌ بر فرق‌ مبارك‌ خون‌ از سر حضرتش‌ در محراب‌ جارى‌ شد و محاسن‌ ( 11 ) آن‌ حضرت‌ وارد ساخت‌ . شريفش‌ را رنگين‌ كرد .

در اين‌ حال‌ آن‌ حضرت‌ فرمود : " فزت‌ و رب‌ الكعبه‌ " به‌ خداى‌ كعبه‌ سوگند كه‌ رستگار شدم‌ سپس‌ آيه‌ 55 سوره‌ طه‌ را تلاوت‌ فرمود :


" شما را از خاك‌ آفريديم‌ و در آن‌ بازتان‌ مى‌گردانيم‌ و بار ديگر از آن‌ ( 12 ) بيرونتان‌ مى‌آوريم‌ . حضرت‌على‌ ( ع‌ ) در واپسين‌ لحظات‌ زندگى‌ نيز به‌ فكر صلاح‌ و سعادت‌ مردم‌ بود و به‌ فرزندان‌ و بستگان‌ و تمام‌ مسلمانان‌ چنين‌ وصيت‌ فرمود :


" شما را به‌ پرهيزكارى‌ سفارش‌ مى‌كنم‌ و به‌ اينكه‌ كارهاى‌ خود را منظم‌ كنيد و اينكه‌ همواره‌ در فكر اصلاح‌ بين‌ مسلمانان‌ باشيد . يتيمان‌ را فراموش‌ نكنيد ، حقوق‌ همسايگان‌ را مراعات‌ كنيد . قرآن‌ را برنامه‌ى‌ عملى‌ خود قرار دهيد . نماز را بسيار گرامى‌ بداريد كه‌ ستون‌ دين‌ شماست‌ ."


حضرت‌ على‌ ( ع‌ ) در 21 ماه‌ رمضان‌ به‌ شهادت‌ رسيد و در نجف‌ اشرف‌ به‌ خاك‌ سپرده‌شد ، و مزارش‌ ميعادگاه‌ عاشقان‌ حق‌ و حقيقت‌ شد . 

 

 

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,

میلاد سراسر نور امام حسن مجتبی(ع)بر تمام شیعیانش مبارک باد


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,

 

زندگانى‌ حضرت امام‌ حسن مجتبی‌ (ع‌) 

1. تولد و كودكى‌

2. كمالات‌ انسانى

3. بيعت‌ مردم‌ با حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌)

4. همسران‌ و فرزندان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) 

تولد و كودكى

امام‌ حسن‌ (ع‌) فرزند امير مؤمنان‌ على‌ بن‌ ابيطالب‌ و مادرش‌ مهتر زنان‌ فاطمه‌زهرا دختر پيامبر خدا (ص‌) است‌.

امام‌ حسن‌ (ع‌) در شب‌ نيمه‌ ماه‌ رمضان‌ سال‌ سوم‌ هجرت‌ در مدينه‌ تولد يافت‌. وى‌ نخستين‌ پسرى‌ بود كه‌ خداوند متعال‌ به‌ خانواده‌ على‌ و فاطمه‌ عنايت‌ كرد. رسول‌ اكرم‌ (ص‌) بلا فاصله‌ پس‌ از ولادتش‌، او را گرفت‌ و در گوش‌ چپش‌ اقامه‌ گفت‌. سپس‌ براى‌ او بار گوسفندى‌ قربانى‌ كرد، سرش‌ را تراشيد و هموزن‌ موى‌ سرش‌ - كه‌ يك‌ درم‌ و چيزى‌ افزون‌ بود - نقره‌ به‌ مستمندان‌ داد. پيامبر (ص‌) دستور داد تا سرش‌ را عطر آگين‌ كنند و از آن‌ هنگام‌ آيين‌ عقيقه‌ و صدقه‌ دادن‌ به‌ هموزن‌ موى‌ سر نوزاد سنت‌ شد. اين‌ نوزاد را " حسن‌ " نام‌ داد و اين‌ نام‌ در جاهليت‌ سابقه‌ نداشت‌. كنيه‌ او را ابومحمد نهاد و اين‌ تنها كنيه‌ اوست‌.

لقب‌ هاى‌ او سبط، سيد، زكى‌، مجتبى‌ است‌ كه‌ از همه‌ معروفتر "مجتبى‌" مى‌باشد. پيامبر اكرم‌ (ص‌) به‌ حسن‌ و برادرش‌ حسين‌ علاقه‌ خاصى‌ داشت‌ و بارها مى‌فرمود كه‌ حسن‌ و حسين‌ فرزندان‌ منند و به‌ پاس‌ همين‌ سخن‌ على‌ به‌ ساير فرزندان‌ خود مى‌فرمود : " شما فرزندان‌ من‌ هستيد و حسن‌ و حسين‌ فرزندان‌ پيغمبر خدايند ". امام‌ حسن‌ هفت‌ سال‌ و خرده‌اى‌ زمان‌ جد بزرگوارش‌ را درك‌ نمود و در آغوش‌ مهر آن‌ حضرت‌ بسر برد و پس‌ از رحلت‌ پيامبر (ص‌) كه‌ با رحلت‌ حضرت‌ فاطمه‌ دو ماه‌ يا سه‌ ماه‌ بيشتر فاصله‌ نداشت‌، تحت‌ تربيت‌ پدر بزرگوار خود قرار گرفت‌.

امام‌ حسن‌ (ع‌) پس‌ از شهادت‌ پدر بزرگوار خود به‌ امر خدا و طبق‌ وصيت‌ آن‌ حضرت‌، به‌ امامت‌ رسيد و مقام‌ خلافت‌ ظ‌اهرى‌ را نيز اشغال‌ كرد، و نزديك‌ به‌ شش‌ ماه‌ به‌ اداره‌ امور مسلمين‌ پرداخت‌. در اين‌ مدت‌، معاويه‌ كه‌ دشمن‌ سرسخت‌ على‌ (ع‌) و خاندان‌ او بود و سالها به‌ طمع‌ خلافت‌ ( در آغاز به‌ بهانه‌ خونخواهى‌ عثمان‌ و در آخر آشكارا به‌ طلب‌ خلافت‌ ) جنگيده‌ بود، به‌ عراق‌ كه‌ مقر خلافت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) بود لشكر كشيد و جنگ‌ آغاز كرد. ما دراين‌ باره‌ كمى‌ بعد تر سخن‌ خواهيم‌ گفت‌. امام‌ حسن‌ (ع‌) از جهت‌ منظر و اخلاق‌ و پيكر و بزرگوارى‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) بسيار مانند بود.

وصف‌ كنندگان‌ آن‌ حضرت‌ او را چنين‌ توصيف‌ كرده‌ اند:

" داراى‌ رخسارى‌ سفيد آميخته‌ به‌ اندكى‌ سرخى‌، چشمانى‌ سياه‌، گونه‌اى‌ هموار، محاسنى‌ انبوه‌، گيسوانى‌ مجعد و پر، گردنى‌ سيمگون‌، اندامى‌ متناسب‌، شانه‌يى‌ عريض‌، استخوانى‌ درشت‌، ميانى‌ باريك‌، قدى‌ ميانه‌، نه‌ چندان‌ بلند و نه‌ چندان‌ كوتاه‌. سيمايى‌ نمكين‌ و چهره‌اى‌ در شمار زيباترين‌ و جذاب‌ ترين‌ چهره‌ها ". ابن‌ سعد گفته‌ است‌ كه‌ " حسن‌ و حسين‌ به‌ ريگ‌ سياه‌، خضاب‌ مى‌كردند "

كمالات‌ انسانى‌

امام‌ حسن‌ (ع‌) در كمالات‌ انسانى‌ يادگار پدر و نمونه‌ كامل‌ جد بزرگوار خودبود. تا پيغمبر (ص‌) زنده‌ بود، او و برادرش‌ حسين‌ در كنار آن‌ حضرت‌ جاى‌ داشتند، گاهى‌ آنان‌ را بر دوش‌ خود سوار مى‌كرد و مى‌بوسيد و مى‌بوييد. 
از پيغمبر اكرم‌ (ص‌) روايت‌ كرده‌اند كه‌ درباره‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ (ع‌) مى‌فرمود: اين‌ دو فرزند من‌، امام‌ هستند خواه‌ برخيزند و خواه‌ بنشينند ( كنايه‌ از اين‌ كه‌ در هر حال‌ امام‌ و پيشوايند ).

امام‌ حسن‌ (ع‌) بيست‌ و پنج‌ بار حج‌ كرد، پياده‌، درحالى‌ كه‌ اسبها نجيب‌ را با او يدك‌ مى‌كشيدند. هرگاه‌ از مرگ‌ ياد مى‌كرد مى‌گريست‌ و هر گاه‌ از قبر ياد مى‌كرد مى‌گريست‌، هر گاه‌ به‌ ياد ايستادن‌ به‌ پاى‌ حساب‌ مى‌افتاد آن‌ چنان‌ نعره‌ مى‌زد كه‌ بيهوش‌ مى‌شد و چون‌ به‌ ياد بهشت‌ و دوزخ‌ مى‌افتاد، همچون‌ مار گزيده‌ به‌ خود مى‌پيچيد. از خدا طلب‌ بهشت‌ مى‌كرد و به‌ او از آتش‌ جهنم‌ پناه‌ مى‌برد. چون‌ وضو مى‌ساخت‌ و به‌ نماز مى‌ايستاد، بدنش‌ به‌ لرزه‌ مى‌افتاد و رنگش‌ زرد مى‌شد. سه‌ نوبت‌ دارائيش‌ را با خدا تقسيم‌ كرد و دو نوبت‌ از تمام‌ مال‌ خود براى‌ خدا گذشت‌.

گفته‌ اندك‌: "اما حسن‌ (ع‌) در زمان‌ خودش‌ عابد ترين‌ و بى‌ اعتنا ترين‌ مردم‌ به‌ زيور دنيا بود". در سرشت‌ و طينت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) برترين‌ نشانه‌هاى‌ انسانيت‌ وجود داشت‌. هر كه‌ او را مى‌ديد به‌ ديده‌اش‌ بزرگ‌ مى‌آمد و هر كه‌ با او آميزش‌ داشت‌ بدو محبت‌ مى‌ورزيد و هر دوست‌ يا دشمنى‌ كه‌ سخن‌ يا خطبه‌ او را مى‌شنيد، به‌ آسانى‌ درنگ‌ مى‌كرد تا او سخن‌ خود را تمام‌ كند و خطبه‌اش‌ را به‌ پايان‌ برد. محمد بن‌ اسحاق‌ گفت‌: پس‌ از رسول‌ خدا (ص‌) هيچكس‌ از حيث‌ آبرو و بلندى‌ قدر به‌ حسن‌ بن‌ على‌ نرسيد. بر در خانه‌ فرش‌ مى‌گستردند و چون‌ از خانه‌ بيرون‌ مى‌آمد و آنجا مى‌نشست‌ راه‌ بسته‌ مى‌شد و به‌ احترام‌ او كسى‌ از برابرش‌ عبور نمى‌كرد و او چون‌ مى‌فهميد، برمى‌خاست‌ و به‌ خانه‌ مى‌رفت‌ و آن‌ گاه‌ مردم‌ رفت‌ و آمد مى‌كردند". در راه‌ مكه‌ از مركبش‌ فرود آمد و پياده‌ به‌ راه‌ رفتن‌ ادامه‌ داد. در كاروان‌ همه‌ از او پيروى‌ كردند حتى‌ سعد بن‌ ابى‌ وقاص‌ پياده‌ شد و در كنار آن‌ حضر ت‌ راه‌ افتاد. ابن‌ عباس‌ كه‌ از امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ (ع‌) مسن‌ تر بود، ركاب‌ اسبشان‌ را مى‌گرفت‌ و بدين‌ كار افتخار مى‌كرد و مى‌گفت‌: اينها پسران‌ رسول‌ خدايند.

با اين‌ شأن‌ و منزلت‌، تواضعش‌ چنان‌ بود كه‌: روزى‌ بر عده‌اى‌ مستمند مى‌گذشت‌، آنها پاره‌هاى‌ نان‌ را بر زمين‌ نهاده‌ و خود روى‌ زمين‌ نشسته‌ بودند و مى‌خوردند، چون‌ حسن‌ بن‌ على‌ را ديدند گفتند: "اى‌ پسر رسول‌ خدا بيا با ما هم‌ غذا شو". امام‌ حسن‌ (ع‌) فورا از مركب‌ فرود آمد و گفت‌:" خدا متكبرين‌ را دوست‌ نمى‌ دارد". و با آنان‌ به‌ غذا خوردن‌ مشغول‌ شد. آنگاه‌ آنها را به‌ ميهمانى‌ خود دعوت‌ كرد، هم‌ غذا به‌ آنان‌ داد و هم‌ پوشاك‌ . در جود و بخشش‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) داستانها گفته‌اند. از جمله‌ مدائنى‌ روايت‌ كرده‌ كه‌:

حسن‌ و حسين‌ و عبدالله‌ بن‌ جعفر به‌ راه‌ حج‌ مى‌رفتند. توشه‌ و تنخواه‌ آنان‌ گم‌ شد. گرسنه‌ و تشنه‌ به‌ خيمه‌اى‌ رسيدند كه‌ پير زنى‌ در آن‌ زندگى‌ مى‌كرد. از او آب‌ طلبيدند. گفت‌ اين‌ گوسفند را بدوشيد وشير آن‌ را با آب‌ بياميزيد و بياشاميد. چنين‌ كردند. سپس‌ از او غذا خواستند. گفت‌ همين‌ گوسفند را داريم‌ بكشيد و بخوريد.

يكى‌ از آنان‌ گوسفند را ذبح‌ كرد و از گوشت‌ آن‌ مقدارى‌ بريان‌ كرد و همه‌ خوردند و سپس‌ همانجا به‌ خواب‌ رفتند. هنگام‌ رفتن‌ به‌ پير زن‌ گفتند: ما از قريشيم‌ به‌ حج‌ مى‌رويم‌. چون‌ باز گشتيم‌ نزد ما بيا با تو به‌ نيكى‌ رفتار خواهيم‌ كرد. و رفتند. شوهر زن‌ كه‌ آمد و از جريان‌ خبر يافت‌، گفت‌: واى‌ بر تو گوسفند مرا براى‌ مردمى‌ ناشناس‌ مى‌كشى‌ آنگاه‌ مى‌گويى‌ از قريش‌ بودند؟ روزگارى‌ گذشت‌ و كار بر پير زن‌ سخت‌ شد، از آن‌ محل‌ كوچ‌ كرد و به‌ مدينه‌ عبورش‌ افتاد. حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) او را ديد و شناخت‌. پيش‌ رفت‌ و گفت‌: مرا مى‌شناسى‌؟ گفت‌ نه‌. گفت‌: من‌ همانم‌ كه‌ در فلان‌ روز مهمان‌ تو شدم‌. و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به‌ او دادند.

آن‌ گاه‌ او را نزد برادرش‌ حسين‌ بن‌ على‌ فرستاد. آن‌ حضرت‌ نيز همان‌ اندازه‌ به‌ او بخشش‌ فرمود. او را نزد عبد الله‌ بن‌ جعفر فرستاد او نيز عطايى‌ همانند آنان‌ به‌ او داد. حلم‌ و گذشت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) چنان‌ بود كه‌ به‌ گفته‌ مروان‌، با كوهها برابرى‌ مى‌كرد.

بيعت‌ مردم‌ با حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌)

هنگاميكه‌ حادثه‌ دهشتناك‌ ضربت‌ خوردن‌ على‌ (ع‌) در مسجد كوفه‌ پيش‌ آمد و مولى‌(ع‌) بيمار شد به‌ حسن‌ دستور كه‌ در نماز بر مردم‌ امامت‌ كند، و در آخرين‌ لحظات‌ زندگى‌، او را به‌ اين‌ سخنان‌ وصى‌ خود قرار داد: " پسرم‌! پس‌ از من‌، تو صاحب‌ مقام‌ و صاحب‌ خون‌ منى‌ ". و حسين‌ و محمد و ديگر فرزندانش‌ و رؤساى‌ شيعه‌ و بزرگان‌ خاندانش‌ را بر اين‌ وصيت‌ گواه‌ ساخت‌ و كتاب‌ و سلاح‌ خود را به‌ او تحويل‌ داد و سپس‌ فرمود: " پسرم‌! رسول‌ خدا دستور داده‌ است‌ كه‌ تو را وصى‌ خود سازم‌ و كتاب‌ و سلاحم‌ را به‌ تو تحويل‌ دهم‌ .

همچنانكه‌ آن‌ حضرت‌ مرا وصى‌ خود ساخته‌ و كتاب‌ و سلاحش‌ را به‌ من‌ داده‌ است‌ و مرا مأمور كرده‌ كه‌ به‌ تو دستور دهم‌ در آخرين‌ لحظات‌ زندگيت‌، آنها را به‌ برادرت‌ حسين‌ بدهى‌". امام‌ حسن‌ (ع‌) به‌ جمع‌ مسلمانان‌ درآمد و بر فراز منبر پدرش‌ ايستاد. خواست‌ درباره‌ فاجعه‌ بزرگ‌ شهادت‌ پدرش‌، على‌ عليه‌ السلام‌ با مردم‌ سخن‌ بگويد. آنگاه‌ پس‌ از حمد و ثناى‌ بر خداوند متعال‌ و رسول‌ مكرم‌ (ص‌) چنين‌ گفت‌: " همانا دراين‌ شب‌ آن‌ چنان‌ كسى‌ وفات‌ يافت‌ كه‌ گذشتگان‌ بر او سبقت‌ نگرفته‌اند و آيندگان‌ بدو نخواهند رسيد".

و آن‌ گاه‌ درباره‌ شجاعت‌ و جهاد و كوشش‌ هائى‌ كه‌ على‌ (ع‌) در راه‌ اسلام‌ انجام‌ داد و پيروزيها كه‌ در جنگها نصيب‌ وى‌ شد، سخن‌ گفت‌ و اشاره‌ كرد كه‌ از مال‌ دنيا در دم‌ مرگ‌ فقط هفتصد درهم‌ داشت‌ از سهميه‌اش‌ از بيت‌ المال‌، كه‌ مى‌خواست‌ با آن‌ خدمتكارى‌ براى‌ اهل‌ و عيال‌ خود تهيه‌ كند. در اين‌ موقع‌ در مسجد جامع‌ كه‌ مالامال‌ از جمعيت‌ بود، عبيدالله‌ بن‌ عباس‌ بپاخاست‌ و مردم‌ را به‌ بيعت‌ با حسن‌ بن‌ على‌ تشويق‌ كرد. مردم‌ با شوق‌ و رغبت‌ با امام‌ حسن‌ بيعت‌ كردند. واين‌ روز، همان‌ روز وفات‌ پدرش‌، يعنى‌ روز بيست‌ و يكم‌ رمضان‌ سال‌ چهلم‌ از هجرت‌ بود.

مردم‌ كوفه‌ و مدائن‌ و عراق‌ و حجاز و يمن‌ همه‌ با ميل‌ با حسن‌ بن‌ على‌ بيعت‌ كردند جز معاويه‌ كه‌ خواست‌ از راهى‌ ديگر برود و با او همان‌ رفتارى‌ پيش‌ گيرد كه‌ باپدرش‌ پيش‌ گرفته‌ بود. پس‌ از بيعت‌ مردم‌، به‌ ايراد خطبه‌اى‌ پرداخت‌ و مردم‌ را به‌ اطاعت‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر (ص‌) كه‌ يكى‌ از دو يادگار گران‌ وزن‌ و در رديف‌ قرآن‌ كريم‌ هستند تشويق‌ فرمود، و آنها را از فريب‌ شيطان‌ و شيطان‌ صفتان‌ بر حذر داشت‌.

بارى‌، روش‌ زندگى‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) در دوران‌ اقامتش‌ در كوفه‌ او را قبله‌ نظر و محبوب‌ دلها و مايه‌ اميد كسان‌ ساخته‌ بود. حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) شرايط رهبرى‌ را در خود جمع‌ داشت‌ زيرا اولا فرزند رسول‌ خدا (ص‌) بود و دوستى‌ او يكى‌ از شرايط ايمان‌ بود، ديگر آنكه‌ لازمه‌ بيعت‌ با او اين‌ بود كه‌ از او فرمانبردارى‌ كنند. امام‌ (ع‌) كارها را نظم‌ داد و واليان‌ براى‌ شهرها تعيين‌ فرمود و انتظام‌ امور را بدست‌ گرفت‌. اما زمانى‌ نگذشت‌ كه‌ مردم‌ چون‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) را مانند پدرش‌ در اجراى‌ عدالت‌ و احكام‌ و حدود اسلامى‌ قاطع‌ ديدند، عده‌ زيادى‌ ازافراد با نفوذ به‌ توطئه‌هاى‌ پنهانى‌ دست‌ زدند و حتى‌ در نهان‌ به‌ معاويه‌ نامه‌ نوشتند و او را به‌ حركت‌ به‌ سوى‌ كوفه‌ تحريك‌ نمودند، و ضمانت‌ كردند كه‌ هرگاه‌ سپاه‌ او به‌ اردوگاه‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) نزديك‌ شود، امام‌ را دست‌ بسته‌ تسليم‌ او مى‌كنند يا ناگهان‌ او را بكشند.

خوارچ‌ نيز بخاطر وحدت‌ نظرى‌ كه‌ در دشمنى‌ با حكومت‌ هاشمى‌ داشتند در اين‌ توطئه‌ها با آنها همكارى‌ كردند. در برابر اين‌ عده‌ منافق‌، شيعيان‌ على‌ (ع‌) و جمعى‌ از مهاجر و انصار بودند كه‌ به‌ كوفه‌ آمده‌ و در آنجا سكونت‌ اختيار كرده‌ بودند. اين‌ بزرگمردان‌ مراتب‌ اخلاص‌ و صميميت‌ خود را در همه‌ مراحل‌ - چه‌ در آغاز بعد از بيعت‌ و چه‌ در زمانى‌ كه‌ امام‌ (ع‌) دستور جهد داد ثابت‌ كردند.

امام‌ حسن‌ (ع‌) وقتى‌ طغيان‌ و عصيان‌ معاويه‌ را در برابر خود ديد يا نامه‌هايى‌ او را به‌ اطاعت‌ عدم‌ توطئه‌ و خونريزى‌ فرا خواند ولى‌ معاويه‌ در جواب‌ امام‌ (ع‌) تنها به‌ اين‌ امر استدلال‌ مى‌ كرد كه‌ : من‌ درحكومت‌ از تو با سابقه‌تر و در ا ين‌ امر آزموده‌ تر و به‌ سال‌ از تو بزرگترم‌ همين‌ و ديگر هيچ‌ ! گاه‌ معاويه‌ در نامه‌هاى‌ خود با اقرار به‌ شايستگى‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) مى‌ نوشت‌: " پس‌ از من‌ خلافت‌ از آن‌ توست‌ زيرا تو از هر كس‌ بدان‌ سزاوار ترى‌ " و در آخرين‌ جوابى‌ كه‌ به‌ فرستادگان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) داد اين‌ بود كه‌ " برگردند، ميان‌ ما و شما بجز شمشير نيست‌". و بدين‌ ترتبيب‌ دشمنى‌ و سركشى‌ از طرف‌ معاويه‌ شروع‌ شد و او بود كه‌ با امام‌ زمانش‌ گردنكشى‌ آغاز كرد. معاويه‌ با توطئه‌هاى‌ زهرآگين‌ و انتخاب‌ موقع‌ مناسب‌ موقع‌ مناسب‌ و ايجاد روح‌ اخلالگرى‌ و نفاق‌، توفيق‌ يافت‌. او با خريدارى‌ وجدانها پست‌ و پراكندن‌ انواع‌ دروغ‌ و انتشار روحيه‌ يأس‌ و در مردم‌ سست‌ ايمان‌، را به‌ نفع‌ خود فراهم‌ مى‌كرد و از سوى‌ ديگر، همه‌ سپاهايانش‌ را به‌ بسيج‌ عمومى‌ فراخواند.

امام‌ حسن‌ (ع‌) نيز تصميم‌ خود را براى‌ پاسخ‌ به‌ ستيزه‌ جويى‌ معاويه‌ دنبال‌ كرد و رسما اعلان‌ جهاد داد. اگر در لشكر معاويه‌ كسانى‌ بودند كه‌ به‌ طمع‌ زر آمده‌ بودند و مزدور دستگاه‌ حكومت‌ شام‌ مى‌بودند، اما در لشكر امام‌ حسن‌ (ع‌) چهره‌ هاى‌ تابناك‌ شيعيانى‌ ديده‌ مى‌شد مانند حجر بن‌ عدى‌، ابو ايوب‌ انصارى‌، و عدى‌ بن‌ حاتم‌ ... كه‌ به‌ تعبير امام‌ (ع‌) " يك‌ تن‌ از آنان‌ افزون‌ از يك‌ لشكر بود ". اما در برابر اين‌ بزرگان‌، افراد سست‌ عنصرى‌ نيز بودند كه‌ جنگ‌ را با گريز جواب‌ مى‌ دادند، و در نفاق‌ افكنى‌ توانايى‌ داشتند، و فريفته‌ زر و زيور دنيا مى‌شدند.

امام‌ حسن‌ (ع‌) از آغاز اين‌ ناهماهنگى‌ بيمناك‌ بود. مجموع‌ نيروهاى‌ نظامى‌ عراق‌ را 350 هزار نوشته‌اند. امام‌ حسن‌ (ع‌) در مسجد جامع‌ كوفه‌ سخن‌ گفت‌ و سپاهيان‌ را به‌ عزيمت‌ بسوى‌ " نخيله‌ " تحريض‌ فرمود. عدى‌ بن‌ خاتم‌ نخسين‌ كسى‌ بود كه‌ پاى‌ در ركاب‌ نهاد و فرمان‌ امام‌ را اطاعت‌ كرد. بسيارى‌ كسان‌ ديگر نيز از او پيروى‌ كردند. امام‌ حسن‌ (ع‌) عبيد الله‌ بن‌ عباس‌ را كه‌ از خويشان‌ امام‌ و از نخستين‌ افرادى‌ بود كه‌ مردم‌ را به‌ بيعت‌ امام‌ تشويق‌ كرد، با دوازده‌ هزار نفر به‌ " مسكن‌ " كه‌ شمالى‌ ترين‌ نقطه‌ در عراق‌ هاشمى‌ بود اعزام‌ فرمود. اما وسوسه‌هاى‌ معاويه‌ او را تحت‌ تأثير قرار داد و مطمئن‌ ترين‌ فرمانده‌ امام‌ را، معاويه‌ در مقابل‌ يك‌ ميليون‌ درم‌ كه‌ نصفش‌ را نقد پرداخت‌ به‌ اردوگاه‌ خود كشاند. در نتيجه‌، هشت‌ هزار نفر از دوازده‌ هزار نفر سپاهى‌ نيز به‌ دنبال‌ او از به‌ اردوگاه‌ شتافتند و دين‌ خود را به‌ دنيا فروختند.

پس‌ از عبيد الله‌ بن‌ عباس‌، نوبت‌ فرماندهى‌ به‌ قيس‌ بن‌ سعد رسيد. لشكريان‌ معاويه‌ و منافقان‌ با شايعه‌ مقتول‌ شدن‌ او، روحيه‌ سپاهيان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) را ضعيف‌ نمودند. عده‌اى‌ از كارگزاران‌ معاويه‌ كه‌ به‌ (مدائن‌) آمدند و با امام‌ حسن‌ (ع‌) ملاقات‌ كردند، نيز زمزمه‌ پذيرش‌ صلح‌ را بوسيله‌ امام‌ (ع‌) در بين‌ مردم‌ شايع‌ كردند. از طرفى‌ يكى‌ از خوارج‌ تروريست‌ نيزه‌اى‌ بر ران‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ زد. به‌ حدى‌ كه‌ استخوان‌ ران‌ آن‌ حضرت‌ آسيب‌ ديد و جراحتى‌ سخت‌ در ران‌ آن‌ حضرت‌ پديد آمد. بهر حال‌ وضعى‌ براى‌ امام‌ (ع‌) پيش‌ آمد كه‌ جز " صلح‌ " با معاويه‌، راه‌ حل‌ ديگرى‌ نماند.

بارى‌، معاويه‌ وقتى‌ وضع‌ را مساعد يافت‌، امام‌ حسن‌ (ع‌) پيشنهاد صلح‌ كرد. امام‌ حسن‌ براى‌ مشورت‌ با سپاهيان‌ خود خطبه‌اى‌ ايراد فرمود و آنها را به‌ جانبازى‌ و يا صلح‌ - يكى‌ از اين‌ دو راه‌ تحريك‌ و تشويق‌ فرمود. عده‌ زيادى‌ خواهان‌ صلح‌ بودند. عده‌ اى‌ نيز با زخم‌ زبان‌ امام‌ معصوم‌ را آزردند. سرانجام‌ پيشنهاد صلح‌ معاويه‌ مورد قبول‌ امام‌ حسن‌ واقع‌ شد، ولى‌ اين‌ فقط بدين‌ منظور بود كه‌ او را در قيد و بند شرايط و تعهداتى‌ گرفتار سازد كه‌ معلوم‌ بود كسى‌ چون‌ معاويه‌ دير زمانى‌ پاى‌ بند آن‌ تعهدات‌ نخواهد ماند، و در آينده‌ نزديكى‌ آنها را يكى‌ پس‌ از ديگرى‌ زير پاى‌ خواهد نهاد، و در نتيجه‌، ماهيت‌ ناپاك‌ معاويه‌ و عهد شكنى‌ هاى‌ او و عدم‌ پاى‌ بندى‌ او به‌ دين‌ و پيمان‌، بر همه‌ مردم‌ آشكار خواهد شد. و نيز امام‌ حسن‌ (ع‌) با پذيرش‌ صلح‌ از بردار كشى‌ و خونريزى‌ كه‌ هدف‌ اصلى‌ معاويه‌ بود و مى‌خواست‌ ريشه‌ شيعه‌ و شيعيان‌ آل‌ على‌ (ع‌) را بهر قيمتى‌ هست‌، قطع‌ كند، جلوگيرى‌ فرمود.

بدين‌ صورت‌ چهره‌ تابناك‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) - همچنان‌ كه‌ جد بزرگوار رسول‌ الله‌ (ص‌) پيش‌ بينى‌ فرمود بود - بعنوان‌ " مصلح‌ اكبر" در افق‌ اسلام‌ نمودار شد. معاويه‌ در پيشنهاد صلح‌ هدفى‌ جز ماديات‌ محدود نداشت‌ و مى‌خواست‌ كه‌ بر حكومت‌ استيلا يابد. اما امام‌ حسن‌ (ع‌) بدين‌ امر راضى‌ نشد مگر بدين‌ جهت‌ كه‌ مكتب‌ خود و اصول‌ فكرى‌ خود را از انقراض‌ محفوخ‌ بدارد و شيعيان‌ خود را از نابودى‌ برهاند.

از شرطهايى‌ كه‌ در قرار داد صلح‌ آمده‌ بود اينهاست‌:

معاويه‌ موظ‌ف‌ است‌ درميان‌ مردم‌ به‌ كتاب‌ و خدا و سنت‌ رسول‌ خدا (ص‌) و سيرت‌ خلفاى‌ شايسته‌ عمل‌ كند و بعد از خود كسى‌ را بعنوان‌ خليفه‌ تعيين‌ ننمايد و مكرى‌ عليه‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) و اولاد على‌ (ع‌) و شيعيان‌ آنها درهيچ‌ جاى‌ كشور اسلامى‌ نينديشد. و نيز سب‌ و لعن‌ بر على‌ (ع‌) را موقوف‌ دارد و ضرر و زيانى‌ به‌ هيج‌ فرد مسلمانى‌ نرساند. بر اين‌ پيمان‌، خدا و رسول‌ خدا(ص‌) و عده‌ زيادى‌ را شاهد گرفتند. معاويه‌ به‌ كوفه‌ آمد با افراد تا قرارداد صلح‌ در حضور امام‌ حسن‌ (ع‌) اجرا شود و مسلمانان‌ در جريان‌ امر قرار گيرند. سيل‌ جمعيت‌ بسوى‌ كوفه‌ روان‌ شد.

ابتدا معاويه‌ بر منبر آمد و سخنى‌ چند گفت‌ از جمله‌ آنكه‌: " هان‌ اى‌ اهل‌ كوفه‌ مى‌پينداريد كه‌ به‌ خاطر نماز و روزه‌ و زكوة‌ وحج‌ با شما جنگيدم‌؟ با اينكه‌ مى‌دانسته‌ام‌ شما به‌ جنگ‌ بر خواستم‌ كه‌ بر شما حكمرانى‌ كنم‌ و زمام‌ امر شما را بدست‌ گيرم‌، و اينك‌ خدا مرا بدين‌ خواسته‌ نايل‌ آورد، هر چند شما خوش‌ نداريد، اكنون‌ بدانيد هر خونى‌ كه‌ در اين‌ فتنه‌ بر زمين‌ ريخته‌ شود هدر است‌ و هر عهدى‌ كه‌ با كسى‌ بسته‌ام‌ زير دوپاى‌ من‌ است‌ ". بدين‌ طريق‌ عهد نامه‌ اى‌ را كه‌ خود نوشته‌ و پيشنهاد كرده‌ و پاى‌ آنرا مهر نهاده‌ بود زير هر دوپاى‌ خود نهاد و چه‌ زود خود را رسوا كرد!

سپس‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) با شكوه‌ و وقار امامت‌ - چنانكه‌ چشمها را خيره‌ و حاضران‌ رابه‌ احترام‌ وادار مى‌كرد- بر منبر بر آمد و خطبه‌ تاريخى‌ مهمى‌ ايراد كرد. پس‌ از حمد و ثناى‌ خداوند جهان‌ و درود فراوان‌ بر رسول‌ الله‌ (ص‌) چنين‌ فرمود:

" ...به‌ سوگند خدا من‌ اميد مى‌دارم‌ كه‌ خيرخواه‌ ترين‌ خلق‌ براى‌ خلق‌ باشم‌ و سپاس‌ و منت‌ خداى‌ را كه‌ كينه‌ هيچ‌ مسلمانى‌ را به‌ دل‌ نگرفته‌ام‌ و خواستار ناپسند وناروا براى‌ هيچ‌ مسلمانى‌ نيستم‌ ..." سپس‌ فرمود: " معاويه‌ چنين‌ پنداشته‌ كه‌ من‌ او را شايسته‌ خلافت‌ ديده‌ام‌ و خود را شايسته‌ نديده‌ام‌. او دروغ‌ مى‌ گويد. ما در كتاب‌ خداى‌ عز و جل‌ و به‌ قضاوت‌ پيامبرش‌ از همه‌ كس‌ به‌ حكومت‌ اولي تريم‌ و لحظه‌اى‌ كه‌ رسول‌ خدا وفات‌ يافت‌ همواره‌ مورد ظ‌لم‌ و ستم‌ قرار گرفته‌ايم‌ ". آنگاه‌ به‌ جريان‌ غدير خم‌ و غصب‌ خلافت‌ پدرش‌ على‌ (ع‌) و انحراف‌ خلافت‌ از مسير حقيقى‌اش‌ اشاره‌ كرد و فرمود: " اين‌ انحراف‌ سبب‌ شد كه‌ بردگان‌ آزاد شده‌ و فرزندانشان‌ - يعنى‌ معاويه‌ و يارانش‌ - نيز در خلافت‌ طمع‌ كردند ".

چون‌ معاويه‌ در سخنان‌ خود به‌ على‌ (ع‌) ناسزا گفت‌، حضرت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) پس‌ از معرفى‌ خود و برترى‌ نسب‌ و حسب‌ خود و بر معاويه‌ نفرين‌ فرستاد و عده‌ زيادى‌ از مسلمانان‌ در حضور معاويه‌ آمين‌ گفتند. و ما نيز آمين‌ مى‌گوييم‌. امام حسن‌ (ع‌) پس‌ از چند روزى‌ آماده‌ حركت‌ به‌ مدينه‌ شد. معاويه‌ به‌ اين‌ ترتيب‌ خلافت‌ اسلامى‌ را در زير تسلط خود آورده‌ وارد عراق‌ شد، و در سخنرانى‌ عمومى‌ رسمى‌، شرايط صلح‌ را زير پا نهاد و از هر راه‌ ممكن‌ استفاده‌ كرد، و سخت‌ ترين‌ فشار و شكنجه‌ را بر اهل‌ بيت‌ و شيعيان‌ ايشان‌ روا داشت‌.

امام‌ حسن‌ (ع‌) در تمام‌ مدت‌ امامت‌ خود كه‌ ده‌ سال‌ طول‌ كشيد، در نهايت‌ شدت‌ و اختناق‌ زندگى‌ كرد و هيچگونه‌ امنيتى‌ نداشت‌، حتى‌ در خانه‌ نيز در آرامش‌ نبود. سر انجام‌ در سال‌ پنجاهم‌ هجرى‌ به‌ تحريك‌ معاويه‌ بدست‌ همسر خود (جعده‌) مسموم‌ و شهيد و در بقيع‌ مدفون‌ شد .

همسران‌ و فرزندان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌)

دشمنان‌ و تاريخ‌ نويسان‌ خود فروخته‌ و مغرض‌ در مورد تعداد همسران‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) داستانها پرداخته‌ و حتى‌ دوستان‌ ساده‌ دل‌ سخنانى‌ بهم‌ بافته‌اند. اما آنچه‌ تاريخ‌ هاى‌ صحيح‌ نگاشته‌اند همسران‌ امام‌ (ع‌) عبارتند از: 
" ام‌ الحق‌ " دختر طلحه‌ بن‌ عبيد الله‌ - " حفصه‌" دختر عبد الرحمن‌ بن‌ ابى‌ بكر - " هند " دختر سهيل‌ بن‌ عمد و " جعده‌ " دختر اشعث‌ بن‌ قيس‌ .

بياد نداريم‌ كه‌ تعداد همسران‌ حضرت‌ در طول‌ زندگيش‌ از هشت‌ يا ده‌ به‌ اختلاف‌ دو روايت‌ تجاوز كرده‌ باشند. با اين‌ توجه‌ كه‌ " ام‌ ولد" هايش‌ هم‌ داخل‌ در همين‌ عددند.

" ام‌ ولد " كنيزى‌ است‌ كه‌ از صاحب‌ خود داراى‌ فرزند مى‌شود و همين‌ امر موجب‌ آزادى‌ او پس‌ از مرگ‌ صاحبش‌ مى‌باشد . فرزند آن‌ حضرت‌ از دختر و پسر 15 نفر بوده‌اند بنامهاى‌: زيد، حسن‌، عمرو، قاسم‌، عبد الله‌، عبد الرحمن‌، حسن‌ اثرم‌، طلحه‌، ام‌ الحسن‌، ام‌ الحسين‌، فاطمه‌، ام‌ سلمه‌، رقيه‌، ام‌ عبد الله‌، و فاطمه‌ . و نسل‌ او فقط از دو پسرش‌ حسن‌ و زيد باقى‌ ماند و از غير اين‌ دو انتساب‌ با آن‌ حضرت‌ درست‌ نيست‌ . 

 

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,

ضرب و شتم یک زن چادری دیگر در خانی‌آباد

تنها با فاصله یک روز از هتک حرمت به دختر چادری آمر به معروف در منطقه پونک، یک زن چادری همراه با فرزند ۳ ساله‌اش در محله خانی‌آباد تهران مورد ضرب و شتم یک بدحجاب قرار گرفت.

به گزارش فرهنگ نیوز : ۲۳ تیرماه امسال اتفاقی تأسف بار رخ داد که پس از انتشار آن در رسانه‌ها، احساسات عموم مردم مسلمان جامعه جریحه دار شد، خبری با این تیتر « ماجرای کشیدن چادر از سر دختر آمر به معروف در ماه رمضان ». شمس، دختر آمر به معروف ۳۰ ساله‌ای است که در منطقه پونک تهران مورد اهانت و هتک حرمت یک خانم بدحجاب قرار می‌گیرد تا جایی که خانم بدحجاب، تلاش بر کشیدن چادر و روسری از سر این آمر به معروف می‌کند اما موفق نمی‌شود.

۲۴ تیرماه یعنی تنها پس از گذشت یک روز از ماجرای خانم شمس، معصومه فراهانی، زن چادری دیگری در محله خانی‌آباد تهران، مورد ضرب و شتم یک زن بدحجاب قرار می‌گیرد. ماجرایی که جزئیات آن را خانم فراهانی برای خبرنگار گروه جامعه فارس توضیح می‌دهد.

 شرح ماجرا را این طور آغاز کنیم که ۲۴ تیرماه است و شما پس از اقامه نماز در مسجد به همراه فرزند ۳ ساله خود، راهی منزل خود در محله خانی‌آباد می‌شوید، در مسیر، چه اتفاقی برای شما رخ می‌دهد؟

فراهانی: من روزه بودم و برای اقامه نماز و صرف افطار، همراه با فرزند ۳ ساله‌ام به مسجد رفتیم ساعت تقریباً ۱۰ شب بود در مسیر که داشتم می‌آمدم داخل کوچه ۲ نفر خانم را دیدم که روسری‌های خود را دور گردنشان انداخته بودند و داشتند به سمت ماشینشان می‌رفتند، ظاهرشان تعجب آور بود، اول سعی کردم با نگاه هشداردهنده، باعث شوم که حجابشان را رعایت کنند اما آنها نگاه طلبکارانه‌ای را تحویل من دادند، در مرحله بعد سعی کردم یادآوری کنم که آنها در کجا زندگی می‌کنند و فقط خطاب به آنها گفتم «ببخشید خانم‌ها آیا اینجا ایران نیست؟» جواب دادند که « ایرانه که ایرانه!» گفتم « به نظر شما نباید حداقل، تابع قوانین کشوری باشیم که در آن زندگی می‌کنیم؟» اما دیگر جواب این سوالم را ندادند و به جای آن مشت‌هایی بود که نثارم می‌کردند.

در حالی که بچه، همراه شما بود این اتفاق رخ داد کسی در کوچه نبود که به کمک شما بیاید یا حداقل، فرزند شما را از این صحنه دور کند؟

فراهانی: اول که یکی از آنها دستهایم را گرفت و نفر بعدی با مشت به سر و صورتم می‌زد بچه‌ام کاملاً شاهد ماجرا بود و داشت زهره ترک می‌شد تا اینکه آقایی متدین آمد و فرزندم را بغل کرد و از ما کمی فاصله گرفت و بعد از آن، اوباش دور ما حلقه زدند و از آن بدحجاب‌ها پشتیبانی می‌کردند. در مقابل نیز بسیجی‌های محل به کمک من آمدند و من را از دست آنها نجات دادند.

 یعنی شما ایستادید تا آنها شما را با مشت‌هایشان، سیاه و کبود کنند و عکس‌العملی نشان ندادید؟

فراهانی: من خودم رزمی‌کار هستم اما چون هدف من دعوا با این افراد نبود و می‌خواستم امر به معروف کنم هیچ استفاده‌ای از توان بدنی خودم نکردم. من می‌خواستم در ماه مبارک رمضان، فقط به آنها یک گوشزد کوچکی داشته باشم که آن هم، زبانی بود.

این اتفاق، در همان کوچه، فیصله پیدا کرد؟

فراهانی: نه با کمک بسیجی‌های محل به کلانتری خانی‌آباد رفتیم اما حامیان آن خانم‌ها تلاش می‌کردند که من به خاطر کتک‌هایی که خورده‌ام رضایت بدهم ولی من شکایت کردم چون حرکت آنها غیرمنصفانه بود.

بعد از شکایت چه اتفاقی افتاد؟

فراهانی: من به پزشک قانونی رفتم و در آنجا نیز میزان لطمه‌ای را که خورده بودم ثبت شد و آن خانمی هم که بنده را مورد ضرب و شتم قرار داده بود و صورتم را به شدت، کبود کرده بود یک شب بازداشت شد و تنها با گذاشتن یک قبض برق منزل به عنوان وثیقه، آزاد شد در حالی که در خودروی این خانم، انواع سلاح سرد وجود داشت و از سوی دیگر نیز کاملاً در کوچه، کشف حجاب کرده بود، دو موضوعی که دو اتهام مجزا محسوب می‌شدند.

 در حال حاضر اوضاع روحی و جسمی شما و فرزندتان چطور است؟

فراهانی: فرزندم که هنوز از دیدن صحنه آن شب، به شدت مضطرب است خودم هم چون به نفس کاری که انجام داده‌ام ایمان دارم صدمات آن را می‌پذیرم هنوز کبودی‌های مشت‌های آن زن بدحجاب را هر روز با خودم در کوچه و خیابان‌های این شهر شلوغ می‌برم اما نمی‌گذارم امر به معروف و نهی از منکر در این شهر بمیرد.


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت