مردم یزد در قیامی در سال 57 که به مناسبت چهلم مردم تبریز داشتند، برگ زرینی در سرنگون کردن رژیم پهلوی ثبت کردند.
ما که با این منطقها روبه رو هستیم به خواست خداوند تعالى تا برچیده شدن بساط ارتجاعى شاهنشاهى و برپا کردن حکومت عدالت گستراسلامى دست از مبارزه برنمى داریم تا حکومت دموکراسى به معنى واقعى جایگزین دیکتاتوریها و خونریزیها شود. اکنون براى نیل به این مقصد عالى انسانى و اسلامى بر همه طبقات است که یکدل و یک جهت به پا خیزند و با درک شرایط زمانى و مکانى شعار دهند، و از خواستهایى که در نهایت اثبات نظام شاهنشاهى و زیر پاگذاشتن خونهاى به ناحق ریخته شده مردم این مرز و بوم است احتراز کنند، و نقطه اصلى همه جنایات را که شخص شاه است نشان دهند، و گرفتاریهاى ملت را در این حکومت ارتجاعى گوشزد جهانیان کنند.
دستگاه جبار با اعصاب خرد شده و با ادامه قتل و چپاول در بلاد مختلف، مثل جهرم و اهواز، و با دست زدن به خرابکارى و انفجار منازل آزادی خواهان و دزدى و ضرب و جرح علنى افراد مبارز، و حمله سبعانه به جوانان مسلمان در کوهها توسط «گروه انتقام» (2) ساخته شاه و بستن مالیاتهاى کمرشکن به کسبه متعهد به انتقام شرکت در اعتصاب همگانى، اجازه تنفس را هم از ایرانیان سلب کرده است.
برچسبها:
از "علی " بنویسم یا از "مهدی ."..
مولایم علی هم امامِ زمانِ زمانه اش بود و غریب ماند
در آخرالزمانه ی حضورش در زمین ...
امام مهربانی که شب های زمین به اُموراتِ اهل زمین
رسیدگی می کرد تا مبادا انسانی بی پناه بماند و کمکی
بخواهد و علی نباشد ..!!
از علی گفتید و غربتش در کوفه ...
دل م نیامد از امام زمانِ غریبِ خودم در امروزِ زمین نگویم ...
می خواهم از فرزند علی بگویم : از مردی آسمانی که صلابتِ قدم هایش بر زمین : مرا به یاد علی می اندازد که با هر قدم
" عشق " را به هستی هدیه می کند ..
از مولایم می نویسم : که در این آخرالزمان " غریب " مانده ...
غیبت ش برای اهلِ زمین " عادتی " مرگبار شده که هر روز به اندازه ی هزاران گناه از او دور می شوند ...
آری ، هزاران گناه : حرام باد بر من اگر لحظه ای و ثانیه ای از حیات م بدونِ یادی از مولایم بگذرد ...
با حساب ثانیه ها ی هر روزه :
گناهِ بدونِ مهدی بودنِ انسان ها بیشتر هم می شود ...
افسوس که امروزه زمین : جایِ خالی اش عجیب به چشم
می آید : ماه رمضان هم که بیاید : دیگر هیچ :
جای خالیِ مولای من در سحرهای زمین : غوغا می کند ...
کاش دعایم مستجاب می شد :
می خواهم با اولین نگاه به هلالِ زیبایِ رمضان :
ظهور مولایم را آرزو کنم ..
خدا کند : زودتر بیاید ..
اللهم عجل لولیک الفرج
برچسبها:
اگرامثال بنده شبانه روزتسبیح به دست بگیریم وفقط خداراشکرکنیم که خداچنین رهبری به ما داده والله معتقدم که ازعهده شکراین نعمت برنمیاییم.رهبرماتالی تلومعصوم (ع)است.
تالی تلو :پیرو واقعی وحقیقی نقل ازایت الله مصباح یزدی
برچسبها:
منتظر واقعي کيست؟


توجه:
آنچه ميخوانيد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله خامنهاي در روز ميلاد حضرت ولي عصر است. آنچه خواهيد آموخت معناي واقعي انتظار و شناخت منتظر واقعي است.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
در آثار اسلامى و شيعى از انتظار ظهور حضرت مهدى تعبير شده است به انتظار فرج. فرج يعنى چه؟ يعنى گشايش. كِى انسان انتظار فرج و گشايش دارد؟ وقتى يك فروبستگىاى وجود داشته باشد، وقتى گره و مشكلى هست. در زمينهى وجود مشكل، انسان احتياج پيدا ميكند به فرج؛ يعنى سرانگشتِ گرهگشا؛ بازكنندهى عقدههاى فروبسته. اين نكتهى مهمى است.
انتظار فرج اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كارى نزند، هيچ اصلاحى را وجههى همت خود نكند، صرفاً دل خوش كند به اينكه ما منتظر امام هستيم !
معناى انتظار فرج به عنوان عبارة أخراى انتظار ظهور، اين است كه مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهلبيت عليهم السّلام وضعيتى را كه در دنياى واقعى وجود دارد، عقده و گره در زندگى بشر ميشناسد. واقعِ قضيه هم همين است. منتظر است كه اين فروبستگىِ كار بشر، اين گرفتارى عمومى انسانيت گشايش پيدا بكند. مسئله، مسئلهى گره در كار شخص من و شخص شما نيست. امام زمان عليه الصّلاة و السّلام براى اينكه فرج براى همهى بشريت به وجود بياورد، ظهور ميكند كه انسان را از فروبستگى نجات بدهد؛ جامعهى بشريت بلكه تاريخ آيندهى بشر را نجات بدهد.
اين معنايش اين است كه آنچه را كه امروز وجود دارد؛ اين نظم بشرى غيرعادلانه، اين نظم بشرىاى كه در آن انسانهاى بيشمارى مظلوم واقع ميشوند، دلهاى بيشمارى گمراه ميشوند، انسانهاى بيشمارى فرصت عبوديت خدا را پيدا نميكنند، مورد رد و اعتراض بشرى است كه منتظر ظهور امام زمان است. انتظار فرج يعنى قبول نكردن و رد كردن آن وضعيتى كه بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگى انسانيت حاكم شده است. اين معنى انتظار فرج است.
امروز شما به اوضاع دنيا نگاه كنيد، همان چيزى كه در رواياتِ مربوط به ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) وجود دارد، امروز در دنيا حاكم است؛ پر شدن دنيا از ظلم و جور. امروز دنيا از ظلم و جور پر است. در روايت و ادعيهى گوناگون و زيارات مختلف مربوط به ولىعصر (ارواحنا فداه) دارد كه «يملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا»؛ چنانكه روزى همهى عالم از ظلم و جور پر بوده است همانطور خداى متعال در زمان او عدل و داد را وضع حاكم بر بشريت قرار خواهد داد.
فرج يعنى چه؟ كِى انسان انتظار فرج و گشايش دارد؟
امروز همين است؛ امروز ظلم و جور حاكم بر بشريت است. زندگى بشرِ امروز زندگى مغلوب و مقهورِ دست ظلم و استبداد در همهى دنياست. در همهجا اين جور است. بشريت، امروز بر اثر غلبهى ظلم، غلبهى اغراض و هواهاى نفسانى دچار مشكلات فراوانند. دو ميليارد گرسنه در دنياى امروز، وجود ميليونها انسانى كه در نظامهاى طاغوتى مغلوب هواى نفس قدرتمندان طاغوتى هستند، حتّى فشار بر مؤمنين و مجاهدين فى سبيل اللَّه و مبارزان راه حق و ملتى مثل ملت ايران كه توانسته است در يك مجموعهى محدودى، در يك فضاى معينى، پرچم عدل و داد را بلند بكند و فشار بر مجاهدان فى سبيل اللَّه، همه نشانهى سيطرهى ظلم و جور بر دنياست. اين، انتظار فرج را با وضعيت كنونى زندگى انسان در دورههاى مختلف معنا ميكند.

امروز ما انتظار فرج داريم. يعنى منتظريم كه دست قدرتمند عدالتگسترى بيايد و اين غلبهى ظلم و جور را كه همهى بشريت را تقريباً مقهور خود كرده است، بشكند و اين فضاى ظلم و جور را دگرگون كند و نسيم عدل را بر زندگى انسانها بوزاند، تا انسانها احساس عدالت كنند. اين نيازِ هميشگى يك انسان زنده و يك انسان آگاه است؛ انسانى كه سر در پيلهى خود نكرده باشد، به زندگى خود دل خوش نكرده باشد. انسانى كه به زندگى عمومى بشر با نگاه كلان نگاه ميكند، به طور طبيعى حالت انتظار دارد. اين معناى انتظار است. انتظار يعنى قانع نشدن، قبول نكردن وضع موجودِ زندگى انسان و تلاش براى رسيدن به وضع مطلوب، كه مسلّم است اين وضع مطلوب با دست قدرتمند ولى خدا، حضرت حجتبنالحسن، مهدى صاحب زمان (صلوات اللَّه عليه و عجّل اللَّه فرجه و ارواحنا فداه) تحقق پيدا خواهد كرد. بايد خود را به عنوان يك سرباز، به عنوان انسانى كه حاضر است براى آنچنان شرائطى مجاهدت كند، آماده كنيم.
انتظار فرج معنايش اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كارى نزند، هيچ اصلاحى را وجههى همت خود نكند، صرفاً دل خوش كند به اينكه ما منتظر امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام) هستيم.
انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهىِ ملكوتى است كه بايد بيايد و با كمك همين انسانها سيطرهى ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگى مردم حاكم كند و پرچم توحيد را بلند كند؛ انسانها را بندهى واقعى خدا بكند. بايد براى اين كار آماده بود. تشكيل نظام جمهورى اسلامى يكى از مقدمات اين حركت عظيم تاريخى است. هر اقدامى در جهت استقرار عدالت، يك قدم به سمت آن هدف والاست.
امروز ما انتظار فرج داريم و منتظريم كه دست قدرتمند عدالت گسترى بيايد و اين غلبهى ظلم و جور را كه همهى بشريت را مقهور خود كرده است، بشكند
انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستن براى اينكه كار به خودى خود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است. انتظار آمادگى است. اين آمادگى را بايد در وجود خودمان، در محيط پيرامون خودمان حفظ كنيم. و خداى متعال نعمت داده است به مردم عزيز ما، به ملت ايران، كه توانستهاند اين قدم بزرگ را بردارند و فضاى انتظار را آماده كنند. اين معناى انتظار فرج است.
انتظار فرج يعنى كمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى كه امام زمان (عليه الصّلاة والسّلام) براى آن هدف قيام خواهد كرد، آماده كردن. آن انقلاب بزرگ تاريخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ايجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى، عبوديت خدا؛ اين معناى انتظار فرج است.
انشاءاللَّه ظرفيت دلها و چشمها و ظرفيت جهان آماده براى آن انقلاب عظيم الهى بشود.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
برگرفته از پايگاه معظم له
تنظيم و تلخيص: گروه دين و انديشه - حسين عسگري
رفته از پايگاه معظم له
تن
برچسبها:

مکه برای شما وفکه برای من
بالی نمیخواهم ، همین پوتین خاکی ام مرا به آسمان میبرد.
شهید سید مرتضی آوینی
برچسبها:
چند خطی برای گریستن …
اینجا ایران قرن ۲۱ است . . .
اینجا صدای آهنگهای پاپ لس آنجلسی و غرب زده آن قدر بلند است که فریادهای «حاج مهدی باکری» به گوش نمی رسد . . .
اینجا همه «حاج ابراهیم همت» را با اتوبان همت می شناسند،بر دیوارهای شهر روی عکس شهید ، پوستر تبلیغاتی می چسبانند . . .
اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید می گذارند . . .
اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند، همه به دنبال کسب نام هستند . . .
اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند . . .
اینجا دشمن در خانه های ماست، در پناه میز هستیم، دیگر کسی پشت خاکریز پناه نمی گیرد . . .
اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر محمد نوبخت را درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند . . .
اینجا روسری ها هر روز کوچتر می شود و مانتو ها هر روز کوتاهتر و تنگتر.بعضی دخترها پسر شده اند، و بعضی پسرها دختر شده اند، بعضی مردان بی غیرت شده اند، بعضی زنان بی حجاب شده اند . . .
دیگر کسی، احترامی برای چفیه شهدا قایل نیست . . .
برای زیبا سازی شهرها، میلیونها هزینه می شود اما برای تعویض سنگ قبر فرسوده شهدای گمنام بودجه ای نداریم . . .
و روشن فکر های باکلاسی که تمامی مقدسات شیعه را به سخره میگیرند و توهین های رکیکی میکنند ، اما وقتی داخل هواپیما میشوند و هواپیمایشان تکان شدیدی میخورد با صدای بلند فریاد میزنند : یا ابالفضل . . .
برچسبها:
بچه ها اگر شهر سقوط کرد، نگران نباشید
دوباره فتح می کنیم
مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند
"شهید جهان آرا"
برچسبها:
گریه کردن حاج احمد برای بسیجی ۱۷ ساله
دویدم سمت درب بیمارستان. از کنار دیوار رفتم و همین که در راهرو پیچیدم و چند قدم آن طرفتر احمد را دیدم. چهرهاش غضبناک بود. ترسیدم؛ خواستم برگردم که حاجى گفت: کجا؟ | ![]() |
جدی بود و نظامی بودن از جمله ویژگیهای پررنگ شحصیت حاج احمد متوسلیان بود. روای این خاطره حاج مجتبی عسگری است که بسیار شیوا آن را تعریف کرده است:
هر پاسداری که وارد مریوان میشد دو شغل داشت. یک شغل رزمی و یک شغل بزمی. چون اداره شهر با بچههای سپاه بود. حاجى مرا مسئول شبکه بهداشت مریوان که بیمارستان مریوان هم زیر مجموعهاش بود، قرار داد. اولین حرفی که به من زد گفت: مجتبی شنیدهای که ضد انقلاب در سنندج به بچههای زخمی، آمپول اشتباهی تزریق می کنه و آنها را شهید می کنه؟
گفتم: بله.
گفت: اگر در این بیمارستان مریوان کسی به مجروح نرسد و نیروها شهید شوند، من سقف بیمارستان را روی سرت خراب میکنم، اگر مردش هستی بایست؟ گفتم: میایستم.
من مسئول بهداشت مریوان شدم، یکی از بچهها مسئول رادیو تلویزیون، یکی فرماندار و ... .
این شغل بزمیمان بود. شغل رزمییمان هم مسئول تخریب و امدادگر عملیات بودم.
یک روز به احمد گفتم: میخواهم به مرخصی بروم. گفت: نمیشود. گفتم: میخواهم ازدواج کنم. احمد در این قضیه خیلی با بچهها راه میآمد. قبول کرد و گفت: چهار، پنج روز وقت داری بروى و برگردى. گفتم: نمیشود! فقط رفت و برگشتم به یزد ۴ روز طول میکشد. یعنی فقط یک روز آنجا باشم؟ گفت: برو و زود برگرد.
مرخصیام ۲۰ روز طول کشید. احمد به من خیلی علاقه داشت. نه به خاطر اینکه من خوب بودم بلکه به خاطر همسرم به من احترام میگذاشت. به من و علی میرکیانی و سیف الله منتظری و بقیه متأهلین احترام خاصی میگذاشت.
مدتى بعد از اینکه ازدواج کردم، باز به مرخصی رفتم. وقتی به بیمارستان مریوان برگشتم سر ظهر بود و سفره پهن بود . بچهها غذا میخوردند. غذا را که خوردیم درب اتاق باز شد و شهید ممقانی وارد شد، گفت: مجتبی، برادر احمد با تو کار دارد. گفتم: مگر برادر احمد فهمیده که من از مرخصی آمدهام؟ گفت: حتما فهمیده که کارت دارد. من خیلی به خودم مغرور شدم براى اینکه احمد متوسلیان آمده مرا ببیند!
دویدم سمت درب بیمارستان. از کنار دیوار رفتم و همین که در راهرو پیچیدم و چند قدم آن طرفتر احمد را دیدم. چهرهاش غضبناک بود. ترسیدم؛ خواستم برگردم که حاجى گفت: کجا؟
او مسائل شرعی را خیلی رعایت میکرد. هیچ وقت نتوانستم به او ابتدا سلام کنم، معمولا او پیش دستی میکرد. اما آن روز جواب سلام مرا هم نداد. یقه مرا گرفت و طورى مرا کشید بالا که روی پایم بلند شدم. خیلی پر زور بود.
گفتم: برادر احمد چه شده؟ یقهام را ول کن. هیچ چیزى نگفت. شروع کرد مرا در بخش بیمارستان به دنبال خودش کشیدن. دیدم دکترها و پرستارها ردیف ایستادند و نظاره گر این صحنه هستند. نفر آخر آنها هم همسرم ایستاده بود. معلوم بود قبل از این احمد در اینجا با دیگران دعواهایش را کرده بود.
ممقانی رئیس بیمارستان مریوان و من رئیس شبکه بهداشت کل مریوان بودم. در همین گیر و دار تازه فهمیدم هر مشکلى که پیش آمده، ممقانی انداخته گردن من. به حاجى گفتم: برادر احمد همسرم اینجاست! هواى ما را داشته باش.
احمد در فرماندهیاش جایی که به هدر رفتن نیروی انسانی و بیت المال در میان بود رو دربایستی با کسی نداشت.
برگشت بهم گفت: همسرت اینجاست، چشمت کور. میخواستی درست کار کنی.
حاجى جایی که صحبت از بیت المال در میان بود، رعایت حال افراد را نمیکرد. البته آبروی کسی را هم نمیبرد. آن روز با من خشن برخورد کرد. مرا به اتاقی برد و درب آنجا باز کرد.
گفت: این چیست؟ دیدم یک جوان ۱۸- ۱۷ ساله روی تخت خوابیده و دستهایش خونی و زخمی است. تازه فهمیدم احمد از چه چیزى ناراحت است. نگاه
کردم و متوجه شدم خون روی شلوارش، براى الان نیست. لکههاى خون حداقل براى ۲ یا ۳ روز پیش است.
گفتم: برادر احمد، این زخمی است.
گفت: من هم میدانم زخمی است.
حاجى رو کرد به آن رزمنده و اسم و مشخصاتش را پرسید. یادم هست آن رزمنده گفت که یک هفته است که مجروح شده.
حاجى ازش پرسید: چرا لباست را عوض نکردند؟ چطور غذا میخوری؟
رزمنده گفت: با دست.
حاجى پرسید: چرا دستت را تمیز نکردی؟
رزمنده گفت: خودم که چون پاهایم شکسته نمیتوانم، کسی هم کمکم نکرده. آنجا بود که من یاد آن جمله احمد افتادم که گفت: اگر اتفاقى بیفتد سقف بیمارستان را روی سرت خراب میکنم. متوجه شدم اتفاق بدی افتاده، کارم قابل توجیه نبود. حقم بوده که جلوی همسرم این رفتار را با من داشته باشد. این افکار در عرض ۲۰ ثانیه از ذهنم گذشت. با خود گفتم وقتى قضیه را نمیدانستم با من آن طور برخورد کرد، حالا که خبردار شدم حتماً کتک خواهم خورد.
تصمیم گرفتم این طور جواب دهم که من رئیس شبکه بهدارى هستم. بهدارى ۱۰ بیمارستان، ۱۰ درمانگاه، ۳۰ شبکه روستایى دارد. رئیس بیمارستان و مسئول بخش دارد. مسئول بخش کمک بهیار دارد. کمک بهیار باید این کار را بکند. آقاى ممقانى، رئیس بیمارستان باید جواب بدهد، بیمارستان تشکیلات دارد.
خدا شاهد است « کاف » تشکیلات هنوز در دهان من نچرخیده بود که حاجی فهمید من چه میخواهم بگویم. پشتش را به من کرد، فهمیدم دنبال چیزى میگردد و قرار است آن چیز به سر من بخورد. به محض اینکه چرخید و حواسش از من پرت شد یواش یواش در اتاق را باز کردم. دیدم بچهها پشت در، گوش ایستادهاند.
یادم نیست در از داخل باز میشد یا رو به بیرون، خلاصه بچهها به بیرون اتاق یا داخل آن افتادند. پایم را رویشان گذاشتم و فرار کردم. بچهها هم هرکدام به
سمتى فرار کردند. صداى حاجى را مىشنیدم که فریاد میزد: بایست.
داشتم از بغل دیوار میدویدم، به پیچ راهرو که رسیدم دیدم یک چیزى به سرعت از کنار من رد شد و زوزوه کشان به دیوار اصابت کرد. نگاه کردم دیدم یک چنگال بود
که محکم به دیوار خورده و گچ دیوار به زمین ریخت. اگر این چنگال به گردن من خورده بود کارم تمام بود. خلاصه به سمت حیاط بیمارستان دویدم.
بچهها جلوى احمد را گرفتند. حاجى به من گفت: تو قول دادى در بیمارستان به مجروحان رسیدگى کنى، تو مرد نیستى، حرفت حرف نیست.
حق هم داشت. وقتى احمد عصبانى میشد در بین بچه ها به هم میگفتیم به اصطلاح آمپر چسبانده. آمپر شد صد، شد هشتاد، شد شصت، شد چهل. وقتى به چهل میرسید، میدانستیم دیگر مشکل ندارد و عصبانیتش فروکش کرده است. معذرت خواهى کردم و گفتم: دیگر این کار را نمیکنم. اما گفت :نه تو را ول نمیکنم. شب ساعت ۹ به سپاه بیا.
پیش خودم گفتم باشد تو از اینجا برو، تا شب خدا بزرگ است.
سر ساعت ۹ باید میرفتم مقر سپاه مریوان. ساعت ۸ شب به همسرم گفتم: پاشو با هم برویم. گفت: من نمىآیم، اگر بیایم یک چیزى به تو میگوید و آن وقت ممکن است من چیزى به او بگوییم که بد باشد، زشت است من به برادر احمد چیزى بگویم.
گفتم: تو بیخود میکنى چیزى بگویى، دعوا که نداریم. من هم زیرک بودم میدانستم اگر خانمم باشد، برادر احمد اقدام آنچنانى نخواهد کرد. سر ساعت
۹ به اتاقش رفتیم. یک میز کوچک چوبى و یک صندلى داشت که پشت آن نشسته
بود. من وارد اتاق شدم و کنارش رفتم. به فاصله ۱۰ ثانیه بعد هم همسرم وارد شد. قیافه احمد اخمو بود. یک دفعه که چشمش به خانمم افتاد گفت: چرا همسرت را همراه خودت آوردى؟
گفتم: یا وجیهاً عندالله اشفع لنا عندالله (بلا تشبیه) فضا عوض شد. البته از اول هم قصد برخورد نداشت. بعد بلند شد مرا در آغوش گرفت و گریه کرد و گفت پدر و مادر این رزمندهها، آنها را به ما سپردهاند باید از آنها مواظبت کنیم.
میگویند احمد خشن بود، احمد قاطع بود. خشونت طلب نبود. در دستورات نظامى خشک بود. آن شب احمد از من و خانمم عذرخواهى کرد و گفت: مجتبى حقش بود، اما من هم تندروى کردم.
برچسبها:
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم
فرموده اند :
... مهدی ما در عصر خویش مظلوم است
تا می توانید درباره او سخن بگویید و
قلم فرسایی کنید انچه درباره شخصیت وی
بگویید درباره همه معصومین علیهم السلام
گفته اید زیرا ایشان همه در عصمت ولایت
و امامت یکی اند و چون عصر عصر مهدی ما
علیه السلام است سزاوار است درباره او
سخنها گفته شود ...
باز تاکید می کنم که در باره مهدی ما زیاد بگویید
و بنویسید مهدی ما مظلوم است بیش از انچه
نوشته و گفته اید باید درباره اش
نوشت و گفت
صحیفه مهدیه صفحه ۵۹
برچسبها:
یابن الزهرا(عج)
به روی قلب شیعه رد پای یابن الزهراست
تمام عالم عشق جان فدای یابن الزهراست
هر هفته من به امیدی نشینم یابن الزهرا
که شاید روی ماهت را ببینم یابن الزهرا
مدینه یا نجف یا کربلائی یابن الزهرا
کنار قبر ناموس خدائی یابن الزهرا
تمام عشق وامید علمدارحسینی یابن الزهرا
میان دشمنان یار حسینی یابن الزهرا
عسای دست زینب (س) قامت رعنای مهدیست
بگوئید که چرا صحرانشینی جای مهدیست
الا که اشک چشمت مرهم پای رقیه (س)ست
مدینه رفته ای اما دلت جای رقیه (س) ست
برچسبها:
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
السلام علی المهدی الذی وعد الله عز وجل به الامم
آثار و فواید دعا برای فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
۱ - اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده اند: و بسیار دعا کنید
برای تعجیل فرج که فرج شمادران است آن است.
۲ - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.
۳ - اظهار محبت قلبی است.
۴ - نشانه انتظار است.
۵- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.
۶ - مایه ناراحتی شیطان لعین است.
۷ - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقی واجب
ترین امور است.)
۹ - تعظیم خداوند و دین خداوند است.
۱۰ - حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق دعا کننده دعا می کند.
۱۱ - شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.
۱۲ - شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.
۱۳ - این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
۱۴ - مایه استجابت دعا می شود.
۱۵ - اداء اجر رسالت است.
۱۶ - مایه دفع بلاست.
۱۷ - سبب وسعت روزی است ان شاء الله.
۱۸ - باعث آمرزش گناهان می شود.
۱۹ - دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود.
۲۰ - در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند.
۲۱ - از برادران پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود.
۲۲ - فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع خواهد شد.
۲۳ - سبب پیروزی از پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - می شود.
۲۴ - وفای به عهد و پیمان الهی است.
۲۵ - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.
۲۶- فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.
۲۷ - سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد.
۲۸ - دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ان شاء الله.
۲۹ - موفق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود.
۳۰ - به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند توفیق می یابد.
۳۱ - هدایت می شود به نور قرآن مجید.
۳۲ - نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.
۳۳ - به ثواب طلب علم نائل می شود ان شاء الله.
۳۴ - از عقوبت های اخروی ان شاء الله در امان می ماند.
۳۵ - در هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.
۳۶ - این دعای برای فرج، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه و آله است.
۳۷ - با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه آن حضرت خواهد بود.
۳۸ - محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.
۳۹ - عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود.
۴۰ - ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود.
۴۱ - دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شامل حالش می گردد.
۴۲ - کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.
۴۳ - خداوند در عبادت او را تایید فرماید.
۴۴ - ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.
۴۵ - ثواب کمک به مظلوم را دارد.
۴۶ - ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
۴۷ - پاداش خونخواهی حضرت سیدالشهداء علیه السلام را دارد.
۴۸ - شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار علیهم السلام را می یابد.
۴۹ - نور او برای دیگران نیز [در روز قیامت] درخشان می گردد.
۵۰ - هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.
۵۱ - دعای امیرالمومنین علیه السلام روز قیامت شاملش می شود.
۵۲ - بی حساب داخل بهشت می شود.
۵۳ - از تشنگی قیامت در امان می ماند.
۵۴ - در بهشت جاودان خواهد بود.
۵۵ - مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست.
۵۶ - روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.
۵۷ - خداوند عز و جل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.
۵۸ - در سایه گسترده خداوند قرار می گیرد و رحمت بر او نازل می شود
مادام که مشغول آن دعا باشد.
۵۹ - پاداش نصیحت مومن را دارد.
۶۰ - مجلسی که در آن برای حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه -
دعا شود محل حضور فرشتگان گردد.
۶۱ - دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد.
۶۲- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.
۶۳ - از نیکان مردم محسوب می گردد.
۶۴ - این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده
است.
۶۵ - مایه خرسندی خدای عز و جل می شود.
۶۶ - مایه خشنودی پیامبر می گردد.
۶۷ - این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.
۶۸ - دعاگوی فرج حضرتش از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت
به او حکومت دهد ان شاء الله تعالی.
۶۹ - حساب او آسان می گردد.
۷۰ - این دعا برای او در عالم برزخ انیس و مونس مهربانی خواهد بود.
۷۱ - بهترین اعمال است.
۷۲ - باعث دوری غم ها می شود.
۷۳ - دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.
۷۴ - فرشتگان درباره دعا کننده دعا می کنند.
۷۵ - دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام - که نکات و فواید متعددی دارد
شامل حالش می شود.
۷۶ - این دعا تمسک به ثقلین (کتاب و عترت) است.
۷۷ - چنگ زدن به ریسمان الهی است.
۷۸ - سبب کامل شدن ایمان است.
۷۹ - مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.
۸۰ - این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.
۸۱ - گوینده این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و آله شهید
شده باشد.
۸۲- ثواب کسی دارد که در زیر پرچم حضرت قائم شهید شده باشد.
۸۳ - ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد.
۸۴ - دعا ثواب گرامی داشتن عالم را دارد.
۸۵ - پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.
۸۶ - دعا کننده در میان گروه ائمه اطهار علیهم السلام محشور می شود.
۸۷ - درجات او در بهشت بالا می رود.
۸۸ - از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.
۸۹ - در روز قیامت به بالاترین درجات شهدا نائل می گردد.
۹۰ - به شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها رستگار می گردد.
برچسبها:
مرغابی کوچک پا به پای مادر شنا می کرد و تمام کارهایش را تقلید ،
گویی می دانست که در این دنیای مواج باید الگویی داشت تا جان سالم به در برد ....
ولی من از او خیلی جلوترم ، خیلی!
او مادرش را الگو گرفت و من
بهترین مادر دنیا را .
کسی که از نابینا هم رو میگرفت .
(کتاب مروارید ، آقای مهدی منصوریان)
گفت : به سلامتیه اون راننده تاکسی که توی این گرما کولر ماشینش رو برای چادری ها روشن می کنه.
گفتم : نه! به سلامتیه اون بانوی چادری که اگر کولر هم براش روشن نکنن بازم به چادرش افتخار می کنه.
برچسبها:

35 سال است که ولی فقیه حرف آخر را می زند . . .
35 سال است رییس جمهور ها چه خوب و چه بد می آیند و می روند و این ولایت فقیه است که استوار و مستحکم است . . .
بعضی ها فکر نکنند که با آمدن یک رییس جمهور ( مجری قانون ، نه قانون گذار ) همه چیز قرار است تغییر کند . . .
ولی فقیه تمام کننده است . . .
ای حسرت جان و تنم؛ تنها دلیل بودنم؛ آه ای شهادت العجل/ چشم من و امر ولی؛ جان من وسید علی
برچسبها:

گاه گاه زمزمه هایی به گوشمان می رسد :. " حمله ی نظامی به ایران " ..
آمریکا با ﻫمه ی نفهمی اش چقدر خوب فهمیده است. ﮐه ساکنان این مرز و بوم عـاشقشهادتند !.
آهای !. متشکریم که تهدید کرده ای ما را به آرزویمان می رسانی !
ما سرباز این فرمانده ایم و آماده ی شهادت !..
برچسبها:
دوست داشتن به دله، بی خیال ظاهر!
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
برچسبها:
فلسطین ازاد خواهد شد در این هیچ شبهه ای نداشته باشید
فلسطين آزاد خواهد شد؛ در اين هيچ شبههاى نداشته باشيد. فلسطين قطعاً آزاد خواهد شد و به مردم بر خواهد گشت و در آنجا دولت فلسطينى تشكيل خواهد شد؛ در اينها هيچ ترديدى نيست؛ اما بدنامى آمريكا و بدنامى غرب برطرف نخواهد شد. اينها همچنان بدنام خواهند بود. شكى نيست كه بر اساس حقايقى كه خداى متعال تقدير كرده است، خاورميانهى جديد شكل خواهد گرفت. اين خاورميانه، خاورميانهى اسلام خواهد بود.
امام خامنه ای (حفظه الله)
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
وقتی خواهر کوچولوش داداششو دید دووید طرفش و گفت: کجایی؟! دلم برات تنگ شده!
و انگشت اشاره و شستشو بهم چسبوند و گفت اینقده شده!!!! داداشش هم خندید و گفت ببخشید دیر اومدم خونه! خواهر کوچولو هم به نشانه اعتراض گفت: من که نمیتونم بیام خونه تو تو جبهه! من اونجا خونه تو بلد نیستم که! ولی تو که خونه ما رو بلدی باید بیای!
داداش هم در مقابل شیرین زبونی خواهر کوچیکش با اون سن کمش که هرطور بود میخواست ثابت کنه که دلش تنگ شده تسلیم شد و با آغوش باز از خواهرش پذیرایی کرد...
وقتی این خاطره رو برام تعریف می کرد اشک تو چشماش حلقه زده بود آخه خواهر کوچولو الان 29 سالشه....
بهم گفتش: وقتی برای آخرین بار دیدمش به خاطر شیمیایی بودن حسابی از پا درومده بود ولی هنوز مقاومت میکرد....
من هنوزم دلتنگشم.... آدرس خونه شو بلدم و دارم سعی میکنم قدم تو راه بزارم و برسم به مقصدمون...
مقصد نهایی ما بهشت جایی که برادر شهیدم منتظر من....

برچسبها:

خلیلی توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد و بیش از 15 دقیقه در خون خود میغلتید.
در این حادثه تعدادی از مراکز اورژانس بیمارستانی از پذیرش علی خلیلی امتناع کردند تا اینکه یکی از بیمارستانهای خصوصی در ازای واریز مبلغ 6 میلیون تومان حاضر به پذیرش وی شد.
سرانجام علی خلیلی که به دلیل شدت خونریزی به حالت اغما رفته بود بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند.
علی خلیلی پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد.
وی بهمن ماه امسال نیز مجدداً در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه به خانه منتقل شد اما سرانجام امروز عصر و در بیمارستان بعثت دعوت حق را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیدار اباعبدالله الحسین و یارانش شتافت.
برچسبها: