تاريخ : شنبه 10 مرداد 1394برچسب:,
۲۰

در محضر مقام معظم رهبری - بصیرت چیست ؟

افسران - در محضر مقام معظم رهبری - بصیرت چیست ؟

sarbazvalaei251
یکﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ :
ﮐﻪ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ می خوﺍﻫﯿﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﻨﯿﻢ.
ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ :
ﻣﻨﻈﻮﺭﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ؟
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ :
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﻣﻘﺪﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﻮﻻﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭﻟﯿﺸﺎﻥ.

ﺁﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ :
ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺑﺼﯿﺮ، اﻓﺮﺍﺩﯼ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﻟﮏ ﺍﺷﺘﺮ اﺴﺖ ﮐﻪ
ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮمنین (علیه السلام) ﺩﺭ ﻭﺻﻔﺶ می فرﻣﺎﯾﻨﺪ :
ماﺎﻟﮏ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻮﻻﯾﺶ، ﻭ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ، دقیقا ﮐﺎﺭﯼ می کند ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﺰﺩ ﻣﻮﻻﯾﺶ ﺑﻮﺩ، ﻣﻮﻻﯾﺶ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻣﺮ می کرﺩ!
ﺑﺼﯿﺮﺕ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﻮﻻﯾﺖ ﻫﻢ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ می خوﺍﻫﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯽ


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : جمعه 9 مرداد 1394برچسب:,

لاف توی غربت

افسران - لاف توی غربت

sangarbanشعر طنز از «قاسم صرافان» درمورد لافهای اخیر آمریکا و تهدید ایران:

نه از شرافتت بگو،
نه از بزرگی دم بزن
فقط بشین و دنیا رو
با نقشه هات بهم بزن

نه از ستاره هات بگو
نه از کبوترای
فقط بشین بساز،
آدم بکش برای صلح

ویتنامو که یادته،
یا افتضاح فرگوسن
به قول اصفهونیا:
«بیشین, زیادی جوش نَزِن»

با سربازهای کاغذی
نمیشه تو آتیش پرید
نمیشه با «یه مشت دلار»
دلای مردا رو خرید

نمیشه از گفت
ولی کبوترا رو کشت
نمیشه پای میز نشست،
یه خنجرم گرفت تو مشت

به توی غربتت
میخندن اینجا مرد و زن
بسه دیگه! بیشتر از این
تو «بچه مچه حرف نزن»

قصه ی ما کنار تو
قصه ی آب و آتیشه
وفای تو! «مگه داریم؟»
فریب ما! «مگه میشه؟»


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 22 ارديبهشت 1394برچسب:,


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:,


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:,

ما که در خانه دل خیمه طاها داریم

عاشقی بر علی عالی اعلا داریم

همه هستی جمهوری اسلامی ما

عشق پاکیست که بر حضرت زهرا داریم

پیر ما گفت که ایران حرم فاطمه است

بی جهت نیست که در قلب جهان جا داریم

فاطمه مادر این امت عاشورایی است

این چنین مادر آزاده فقط ما داریم

بگذارید بگویم که حقیقت این است

از فداکاری زهراست علی را داریم

نه فقط عشق علی از کرم فاطمه است

که حسین و حسن و زینب کبری داریم

این هم از دولت زهراست که ما بر سرمان

سایه رهبری حضرت آقا داریم

 
عید بر شما مبارک 

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : پنج شنبه 14 اسفند 1393برچسب:,

فرا رسیدن ایام شهادت وسوگواری بانوی بزرگوار اسلام حضرت فاطمه(س)تسلیت باد.


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : پنج شنبه 14 اسفند 1393برچسب:,

شهدای گمنام این روزا پیش خانوم فاطمه روضه میگیرن ,خوشا بحالشون


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : شنبه 18 بهمن 1393برچسب:دهه ,فجر,


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : پنج شنبه 16 بهمن 1398برچسب:,


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت

رهبر معظم انقلاب در پی حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی از کشورهای غربی پیامی خطاب به جوانان اروپایی و آمریکای شمالی صادر کردند.

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 1 بهمن 1393برچسب:,

 

آقای خوبی ها ,ای پیامبر رحمت وای تمام هستی مسلمانان دوستت داریم 

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : جمعه 26 دی 1393برچسب:,


پشتم گرمه!
اگه من آسوده میخوابم!
پشتم گرمه!
اگه آرومم اگه باحالم!
پشتم گرمه!
اگه خونه و کشور من اَمنه!
پشتم گرمه!
اگه واسه داعش، کُری میخونم!
پشتم گرمه!
اگه اوباما رو جوجه میدونم!
پشتم گرمه!
اگه اسرائيل رو می چزونم!
پشتم گرمه!
اگه آمریکارو عددی نمیدونم!
پشتم گرمه!
اگه آل سعود و میکوبم!
پشتم گرمه!
اگه از فتنه ی دشمن نمی هراسم من! 
پشتم گرمه!
اگه حرف میزنم و آزادم!
پشتم گرمه!
چون ایرانیم و پای انقلاب میمونم!
پشتم گرمه!
*پشتم گرمه به آقام و امام و رهبرم خامنه ای*

*بشنود گوش گرگ های خبیث/ مملکت مال بچه های علیست/ خط پایان عمر اسرائیل هم/ بسته بر پلک های خامنه ایست‌*

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:جنگ نرم,,

 

 خبر فوری!
 
جنگ شده!
 
دشمن حمله کرده!
 
باور کنید حمله موشکی شده ...
 
آره تمام ایران رو موشک بارون کردن طوری که رو سقف هر خونه یه موشک افتاده! ... نمیبینید؟
 
آره افتاده رو سر دخترامون، شال و روسریاشون از سرشون افتاده و بیحیاشون کرده!
 
آره افتاده رو سر پسرامون و ابرو هاشونو برداشته و بی غیرتشون کرده ...
 
چرا هیچ کس نمیره پناهگاه و از این موشک ها فرار نمیکنه؟
 
چرا همه وایستادن و دارن نگاه میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
 
چرا هرکس یه موشک برداشته رو پشت بوم و تراس خونش نصب کرده؟
 
آره دیشها رو میگم! آخه مگه چه لذتی این دیشها داره که قرآن و اسلام نداره؟
 
انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ
 
سبک بار و گران بار بسیج‏ شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید
 
اگر بدانید این براى شما بهتر است.
 
با تشکر از وبلاگ طرح پیروان ولایت

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : یک شنبه 21 دی 1393برچسب:,

خطاب به همیشه در آفساید هفته :علی مطهری

تو که هیچی به بابات نرفتی ولی لااقل سعی نکن که خون مردم ولایی رو به جوش بیاری و دست از این کارات بردارو الکی جو مجلس رو متشنج نکن .تورو چه به حصر سران فتنه تو حواست به کارای خودت باشه که یهو حصرت نکنن من برا خودت میگم .خود دانی .

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : شنبه 20 دی 1393برچسب:چادر , حجاب ,

من چادر می پوشم ...

من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است...اما چادر از چفیه بهتر است

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند، من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم

آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود

من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم

آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند

من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم

آنان چفیه را سجاده می کردند و به خدا می رسیدند

من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم

آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند

من وقتی چادری می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم

آنان با چفیه گریه های خود را می پوشاندند

من در مجلس روضه با چادر صورتم را می پوشانم واشک هایم را به چادرم هدیه می دهم

آنان با چفیه زندگی می کردند... من بدون چادرم نمی توانم زندگی کنم

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند

من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم

"من و چادر مشکی ام"

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
 
ماجرای ولادت حضرت محمد (ص)

امام صادق(ع) ماجرای ولادت پیامبر اکرم(ص) را از زبان آمنه(س) چنین نقل می‌فرماید:

به خدا سوگند، فرزندم با دستان خود بر زمین فرود آمد.

آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و به آن نگریست.

نوری از من ساطع شده بود که همه چیز در پرتوش نورانی بود.

شنیدم که منادی صدا زد: «تو بزرگترین مرد جهان را به دنیا آوردی».

(بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۹۷، ح۳۵)


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : پنج شنبه 18 دی 1393برچسب:شهید, ناموس ,,

فردای روزی که دشمن بعثی خرمشهر رو گرفت، جسد بی جان و عریان دختر خرمشهری رو به تیرک بلندی بستند و اونطرف کارون مقابل چشم های رزمنده های ایرانی گذاشتند.

رگ غیرت رزمنده های دلیر ایرانی به جوش میاد و تک آورهای نیروی زمینی ارتش سه تا شهید می دهند تا بلاخره جسد اون دختر رو پایین میارند و بخاک می سپارند.

بله درست خوندین، سه شهید برای جسد یک دختر مسلمان ایرانی. و حالا بعد از گذر ایام آن عده ای که از صدقه سری همین شهدا بر صندلی های نرم همین جمهوری اسلامی تکیه زده اند بر طبل بی غیرتی می کوبند.

سه شهید برای جسد یک ناموس

امروز وزیر ارشاد همین جمهوری اسلامی ایران خیلی راحت می گه: حالا خانم ها ساپورت بپوشند و اصلا مشکلات جامعه ما این ها نیست....

این حرف یعنی اینکه اگر خدایی نکرده دشمن یکبار دیگه جسد بی جان و عریان یک دختر ایرانی را به تیرک ببنده ما باید با خودمون بگیم: اصلا مشکلات جامعه ما این ها نیست.

درسته که امروز به لطف امنیتی که شهدا برای ما به ارمغان آورده اند بیگانگان اجازه دست درازی به ناموس ما را ندارند اما از صدقه سری بعضی از مسئولین هر روز دشمنان بیگانه با پوشاندن لباس هایی زننده ناموس مارا برایچشم های کل دنیا عریان می کنند...


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 

دست خانم بدحجاب و بزک کرده اش رو گرفته بود و توی خیابون شلوغ قدم می زدند که متوجه شد یه پسر جوون داره به خانمش بد نگاه می کنه.

غیرتی شد و رفت یقه پسره گرفت و کلی بهش فحش های رکیک داد و باهم درگیر شدند و صدای کشیده و موشت و لگد بود که از دعوای این دوتا بلند شده بود.

مردم ریختن و هردوتا شون رو جدا کردن اما شوهر اون خانم بدحجاب و بزک کرده ول کن نبود و مدام فحاشی می کرد و اون پسر جوون رو تهدید می کرد.

مالت رو سفت بچسب همسایه رو دزد نکن

پیرمردی که اونجا بود رفت جلو و دست گذاشت روی شونه شوهر اون خانم بدحجاب و گفت : پسرم مالت رو سفت بچسب همسایه رو دزد نکن !!!

با همون حالت عصبانی پرسید منظورت چیه پیر مرد؟ جواب داد : خودت رو یه لحظه بزار جای اون جوون و به خانمتخوب نگاه کن ببین چی می بینی؟

مرد عصبانی رنگش قرمز شد و دیگه صدایی ازش در نیومد و با عجله دست خانمش رو گرفت و سوار تاکسی شدنو رفتند...


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت

 
صدای بال و پر جبرئیل می آید
شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
میلاد پیامبر رحمت، تاج آفرینش بر شما خجسته باد




برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
آغاز ولایتعهدی جان جهان مبارک باد

بیا عصاره حیدر، بیا چکیده ی زهرا
بیا که بوی رسولی ، بیا که نور خدایی

شب غریبی مان می شودبه یاد تو روشن
تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی

بیا دو باره پاک کن زجاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را!

تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را !

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 9 دی 1393برچسب:,

 

مولای من!

 آرزو داشتم مرا عبدالمهدی می نامیدند.

 دوست داشتم از همان اول، اذان عشق تو را در گوشم زمزمه کرده بودند.

ای کاش از ابتدا مرا برای تو نذر کرده،

حلقه غلامی ات را بر گوشم افکنده بودند!

 کاش کامم را با نام تو بر می داشتند و حرز تو را همراهم می کردند!

....


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : دو شنبه 1 دی 1393برچسب:شهید گمنام ,

بسمه تعالی 

 

فردا تشییع جنازه هشت شهید گمنام گلگون کفنه تو یزد حتما حضور بهم رسانید و اطلاع رسانی کنید تا با حضورمون مشت محکمی بر دهان یاوه گویان و بی بصیرتان بزنیم .

از امامزاده جعفر تا میدان امیر چخماق ساعت 8:30


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : جمعه 21 آذر 1393برچسب:,
محمدرضا فاضلی‌دوست از جانبازان دفاع مقدس و صاحب کتاب دیوان «تمنای نگاه»، شعری برای دلسوختگانی که از زیارت امام حسین علیه‌السلام در اربعین جا مانده‌اند، سروده است.
 
برای آنان که از زیارت اربعین جا مانده‌اند
 

زبان گرفته دل من، ز زائری که نی‌آید

ز عاشقی که نشد قسمتش به صحن تو آید

ز حال و روز غمینش، ز انتظار غریبش

ز ضجه‌های پریشش که نغمه‌ها بسراید

ز چشمه چشمه‌ی جانش، ز اشک‌های روانش

ز حس خوب و لطیفش، به هر که سوی تو آید

ز ناله‌های عجیبی که شکل بغض خزانی

گهی خروش برآرد گهی فغان بنماید

که اربعین شده آقا، نمانده طاقت دوری

چه می‌شود به نگاهی فراق ما به سر آید

نشسته کنج اطاقی چو مرغ بال شکسته

امید بسته به روزی که از قفس به درآید

خوش آن دمی که رسد از تو این نوید به عاشق

غمین مباش عزیزم که نوبت تو هم آید


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:حضرت ,ماه,,

بسمه تعالی

دیدار آقا با ننه غلام

 

اخیرا در کتابی با عنوان "میزبانی از بهشت”مجموعه از دیدارهای مقام معظم رهبری با چند خانواده شهید منتشر شده است .
مشهد، سال ۱۳۴۳
کمی آن طرف تر از کوچه بازار سرشور، کوچه نسبتاً باریکی بود که آن روز پر از نور و هیاهو بود. زن‌ها داشتند مقدمات یک عروسی سنتی را آماده می‌کردند. حاجیه خانم میردامادی، همسر آیت‌ا… سیدجواد خامنه‌ای، می‌خواست پسر دومش را داماد کند. ننه غلام هم آمده بود کمک، همین طور که میوه‌ها را لب حوض می‌شست و در سبدی می‌ریخت، با لهجه شیرین تربتی‌اش ریزریز حرف می‌زد و زن‌های دیگر را سرگرم می‌کرد. چنان خوش صحبت بود که مجال حرف زدن به کس دیگری نمی‌رسید. ننه غلام از سر ذوق و علاقه‌اش آمده بود کمک، اما خدیجه خانم که از مشکلاتش خبر داشت، از همان صبح، مقداری پول کنار گذاشته بود که آن شب به او هدیه بدهد.

داماد که وارد خانه شد، ننه غلام مدام از زن‌ها صلوات می‌گرفت و زیر لب ذکر می‌گفت، تا این جوان نورانی بلند بالا چشم نخورد. ننه غلام، بزرگ شدن سیدعلی آقا را دیده بود و حالا این عروسی خیلی به او می‌چسبید.

بقیه داستان در ادامه مطلب 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 12 آذر 1393برچسب:,


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 12 آذر 1393برچسب:,

أین عمار....

افسران - أین عمار....
gorj137412می دونین قضیه این عمار چیست؟ 

سماء بن حکیم می گوید: ما 
در جنگ صفین در سپاه علی علیه السلام در زیر پرچم عمار یاسر با دشمن می جنگیدیم. 
نزدیک ظهر شد. در این هنگام ، مردی از سپاه امیرالمؤمنین(ع) به پیش آمد و گفت: عمار 
یاسر در میان شما کیست؟ 


عمار گفت: من هستم. 
او گفت: من هنگامی که از خانه بیرون 
آمدم ، اطمینان داشتم که ما در مسیر حقیم و معاویه و طرفدارانش بر باطل و گمراهی 
هستند، تا شب گذشته نیز، همین عقیده را داشتم.اما دیشب دیدم که اذان گوی ما و اذان 
گوی معاویه، هر دو بر یکتایی خدا و نبوت پیامبر(ص) گواهی می دهند، به شک افتاده و 
نزد علی(ع) رفتم و ایشان به من فرمود: آیا عمار را ملاقات کرده ای، برو و از او 
بپرس و از گفته اش پیروی کن. عمار ، پس از سخنان آن مرد، روشنگری خود را با سخنان 
مفصلی به انجام رساند و او را به اردوگاه امیرالمؤمنین(ع)، بازگرداند.در طول جنگ 
صفین، عمار، در هر نقطه ای که احساس می کرد ، برای سپاه علی(ع) شبهه و سؤالی بوجود 
آمده است، فورا در آن نقطه حاضر می شد و با بیانی رسا و روشنگرانه، حقایق را برای 
مردم روشن می ساخت و در همان جنگ نیز به فیض شهادت، نائل گردید.حضرت علی(ع) بعدها و 
در اوج جنگ نهروان، غصه و ناراحتی خود را از جای خالی عمار ، بیان می فرمود که: این 
عمار...(کجاست عمار؟...
  • ودر فتنه ی اخیر 
  • .... درادامه مطلب بخوانید 

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:,

 ای آرامش بخش شب‌های زندان، سلام!

 http://media.snn.ir/original/1393/09/09/IMG10231108.jpg

 اگرچه رنگ دلهایمان سیاه و تار شده و مسیر بندگی را گاه گم کرده‌ایم، به قدر ذره‌ایاز کرامت باب الحوائج بودنت بر ما ببخش ...گروه فرهنگی "خبرگزاری دانشجو"، آسمان و زمین محل رفت و آمد فرشتگان شده است و جبرئیل در گوش زمین ندا می‌دهد ...
شهر غرق در تبسم و شادی و بر در منزل خانه ششمین نور صف کشیده و بوی خوش گل محمدی بهار را زنده کرده است. همه به دنبال شکستن قفس ها هستند تا راهی برای عرض ارادت بیابند و به پابوسی گلی دیگر از باغ محمدی بشتابند.
مژدگانی این روزهای ماه صفر میلاد امام صبر است امامی که خشم را شرمنده صبر خود کرد ...
به زندان ها و قفل ها و زنجیرها اعتبار دیگری بخشید و محرم راز دیوارهای سرد و مخوف زندان شد. وقتی دست به آسمان می برد ملکوت به پایش می نشست و محو عبادتش می شد. چه سوزی در نیایشش بود که مردم شهر او را "زین المجتهدین" آذین شب زنده داران نام گذاشته بودند!
این روزها که دلتنگی در گوشه گلویمان کمین می کند و پایمان از رسیدن بر خانه‌ات بازمانده‌است؛ جانبمان به مشرق رو می کند، دست بر می دارد به سلامی کوتاه عرض ارادتی هرچند مختصر! نگاه می‌کند به باب الحوائج بودنت و در ذهن روزهای خوش سلام را مرور می کند.
سلام بر هفتمین نور عصمت و استقامت!‌ سلام بر تو، و دامن پاک سجاده‌ات! سلام بر تو، ای آرامش روزهای تاریک زندان!
سلام بر تو، ای موسی بن جعفر علیه السلام!
 
 

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 4 آذر 1393برچسب:,
بسیجی واقعی همت بود و باکری!

یه وقتی به خودش اومد و دید تکلیفش مشخصه! یه تصمیم لازمه و یاعلی...

13 سال خودسازی برای عروج کافی بود، بعد از بستن کمربند یقین و کنار گذاشتن کوله بارِ دنیا آماده پرواز شد،


برای پریدن، مسیری که به "تانک" ختم میشد رو بعنوان باند پرواز انتخاب کرد، تپشهای قلب خدا رو حس میکرد و همه چیز برای پر کشیدن محیا بود، "محمدحسین فهمیده" ضامن کمربندی از نارنجک رو کشید و از زمین بلند شد...

به مقصد: بهشت،


مدت پرواز: به اندازه زمان لبخند زدن به خدا،


ارتفاع پرواز: عرشِ بی نظیرِ الهی،

و یک "بسیجیِ واقعی" آسمانی شد



**********************************************************

حلقه ی دنیا براش تنگ شده بود، سربازهای عراقی تمام نیروهای تحت امر "مهدی باکری"رو محاصره کرده بودن،

کسی که خبر شهادت برادرش رو با جمله"شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده‌است" به خانوداه ش اطلاع میده، هراسی از جاودان شدن نداره!

اصرار به پیمودن مسیر 700متری دجله و نجات خودش با جوابِ منفی روبرو میشد،


شانس که نه، "سعادت" درِ هر خونه رو فقط یه بار میزنهـ ! تیر خلاص سربازان عراقی، لبیک دعوت حق بود و گلوله آر پی جی، باعث جاودانه شدن بدنش شد ...

و یک "بسیجیِ واقعی" آسمانی شد



************************************************************

هر اقدامی زیرِ آتیشِ عراقی ها ناکام مونده بود، هر کدوم از فرماندهان که با نیروهاش رفته بود، تعدادی شهید بجا میذاشت و برگشتی در کار نبود...


شرایط نامناسب بود و آتیش و بمباران سنگین،


"محمدابراهیم همت" میگفت: بی‌پدر و مادر‌ها انگار برای مرغ و خروس دانه می‌پاشند!


وقتی نیروها برای خبر گرفتن رفتن عقب و خبری ازشون نشد خودش راه افتاد،
میگفت که "انگار خدا ما رو طلبیده" وقتی به سه راهیِ شهادت رسیده بود آسمانی شده بود...


با شهادتش منطقه از تب و تاب افتاد، وقتی برمیگشتیم عقب پیکری که سر و دست نداشت رو دیدیم و از روی لباس متوجه شدیم که همت به شهادت رسیده...

و یک "بسیجیِ واقعی" آسمانی شد ...

 


یه دنیا تواضع داشتن و دلی خالی از تعلقات، جسارتی مثال زدنی و نَفسی مطمئن...


خیرخواه بودن و پیشتاز در خیرات، شاید سهمشون انقدر باشه که حداقل تو هفته بسیج به یادشون باشیم!

داداشای گل و خواهران بزرگوارِ بسیجی! به طور خاص مخاطبم شمایید:


عنوان بسیج از این اسطوره های بی نظیر به شما رسیده، نکنه غرورِ گاز و بیسیم و ایست بازرسی بشه آفتِ این مکتب پربرکت!


نکنه بجای سعه صدر و خیرخواهی قهرمانانِ بی مثالِ جبهه ها، با بداخلاقی و "ظلم" به مردم آبروریزی کنیم!


نکنه به توجیهِ نفس و تفکری ناقص، به بنده ای از خدا که "به زعمِ ما" و "به جرم هم تیپِ ما نبودن" گناهکاره ضربه ای ناحق بزنیم!

دستِ حق همراهتون ...

 
 
 

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 6 آبان 1393برچسب:رقیه ,بابا,

 بابا جان! گوشواره‌ام را پس می‌گیری...؟

 
می‌دانی چند روز است ندیدمت؟ نمی‌گویی دلم برایت تنگ می شود این چند روز؟ من به عمه زینب و آبجی سکینه می‌گفتم بابا من را تنها نمی گذارد. می‌گفتم بالاخره می‌آید و این‌هایی را که با ما این کار ها را کردند تنبیه می‌کند...
  می‌دانی چند وقت بود منتظرت بودم بابا...؟
  •  بقیه مطلب را در ادامه مطلب مشاهده کنید .

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:ماه,

خلاصه ات که کنم می شوی ماه!!

شهید حاج   محمدابراهیم همت

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:,

 

 

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت

بسمه تعالی

درگذشت آیت الله العظمی مهدوی کنی یار دیرینه حضرت امام ورهبری را به تمام دوستداران ایشان تسلیت عرض میکنم.

خدا به علو درجات این عالم بزرگوار بیفزاید.


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:,


اطلاعیه ماه محرم در آمریکا


عکس زیر، اطلاعیه ماه محرم را که در یک نشریه محلی در آمریکا منتشر شده است، نشان می‌دهد.

 

 
 
 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:,

 

بسمه تعالی

زمان های قدیم توی یکی از محله ها چند تا بچه شر و شور بودن که با تیر کمون سنگی می زدن لامپ های محلهرو می شکستند و هر بار شهرداری میومد و لامپ های جدید می گذاشت.

اما بعد مدتی شهرداری دیگه لامپ نگذاشت و محله تاریک تاریک شد. مردم جمع شدن و کلی نامه نوشتن و خواهش و التماس کردن تا شهرداری دوباره براشون لامپ بگذاره. شهرداری هم فقط یک دونه لامپ برای اون محله گذاشت و گفت اگه ازین لامپ خوب محافظت کردین بقیه لامپ ها رو هم میگذاریم.

چندین هزار سال قبل مردم یه جایی به اسم کوفه برای امام زمانشون که روشنگر راه زندگیشون بود نامه نوشتنو از امام حسین (ع) خواستن به اون شهر بیان تا اون ها از فیض حضور حضرت بهره مند بشن.

امام حسین (ع) برای اینکه ببینه واقعاً دعوت اون ها درست هست یا خیر و از اوضاع کوفه با خبر بشن، مسلم بن عقیل رو به عنوان نماینده به شهر کوفه فرستادن. ابتدا مردم زیادی با مسلم بیعت کردند اما وقتی پای مادیات و دنیاباز شد همشون عقب کشیدن و مسلم رو تنها گذاشتند.

مسلم آخرالزمان

حالا بعد هزار چندسال که مردم توی تاریکی بودن، کلی پیش درگاه خدا گریه و التماس و دعا کردن تا خدا یه چراغ هدایتشون و امام زمانشون براشون بفرسته.اما بجای امام زمان یه چراغ مثل مسلم فرستادن به اسم سید علی خامنه ای. گفتن ببینین اگه از این چراغ محافظت کردین و قدر دونستین که امام زمان رو می فرستیم اما اگه بخواین مثل مردم کوفه  پشت مسلم رو خالی کنین از امام زمان خبری نیست.

حالا یه عده فریب ابن زیاد و گوساله سامری اون رو خوردن و بخاطر منافع مادی خودشون نامه جام زهر می نویسن یا میان توخیابون شعار میدن و فتنه درست می کنن تا به نوعی پشت این مسلم روهم خالی کنن. آهای باتو هستم توکه ادعای امام زمانی بودنت میشه، چقدر میتونی قدر مسلم امام زمانت رو بدونی؟

منبع :معبر سایبری فندرسک


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:,


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:,

 

 

غدیر روز اکمال دین است

ارزش و عظمت غدیر در این است که جانشین پیامبر صل الله علیه و آله وسلم تعیین شد

غدیر روز تجلی فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام است

پذیرش ولایت علی علیه السلام ، کامل کننده دین انسان است

غدیر بهترین سند تاریخی بر اثبات ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام است

غدیر روز شکوفایی و تبلیغ ارزشهای انسانی است

پذیرش غدیر شرط قبولی اعمال است

غدیر روزی است که در آن ، مسیر اتصال به رحمت الهی نمایان است

غدیر روز ابراز شادی هاست

در غدیر کوچکترین کارها نیز بالاترین پاداش را دارد

غدیر برترین روزهاست

 

 

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:,

بوی محرم داره می یاد...

افسران - بوی محرم داره می یاد...

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:,

 

تنت به ناز طبـــــیبان نیــــــازمند مــباد / وجود نازَکـَـت آزرده ی گـزند مبـــاد / هرآنکه روی چو ماهت به چشم بد بیند / برآتـش تو به جز چشم او سپند مباد
 

برای مشاهده در ابعاد اصلی روی تصویر کلیک کنید.


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

 

حاج احمد آقا داشت حکم ریاست جمهوری اش رو در محضر امام می خواند

اون لحظه چهرۀ شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود

چهره ای گرفته و متفکر

... شب ازش پرسیدم:

وقتی داشتن حکم ریاست جمهوریت رو می خواندند ، خیلی توی خودت بودی

جریان چی بود؟

بهم گفت: خوب فهمیدی!

آن موقع داشتم به خودم می گفتم فکر نکنی حالا کسی شدی

تو همون رجایی سابقی

از خدا خواستم کمکم کنه تا خودم رو گم نکنم

ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت کنم

خاطره ای از زندگی شهید محمد علی رجایی

راوی: آقای محمود صدیقی

منبع:کبوترانه پریدید.. 

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
 
تاريخ : سه شنبه 4 شهريور 1393برچسب:,

 

حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا 
 
ساقی! ز پا فتاده شدم، جام ده مرا 
 
فرسوده دل ز مشغله‌ی جسم و جان، بیا 
 
بستان ز خود، فراغت ایام ده مرا 
 
رزف مرا، حواله به نامحرمان مکن 
 
از دست خویش، باده‌ی گلفام ده مرا 
 
بوی گلی، مشام مرا تازه می‌کند 
 
ای گلعذار! بوسه به پیغام ده مرا 
 
عمرم برفت و حسرت مستی ز دل نرفت 
 
عمری دگر ز معجزه‌ی جام ده مرا 
 
ای عشق! شعله بر دل پر آرزو بزن 
 
چندی رهایی از هوس خام ده مرا 
 
جانم بگیر و جام می از دست من مگیر 
 
ای مدعی هر آنچه دهی، جام ده مرا 
 
مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید 
 
یا رب! امید رستن از این دام ده مرا 
 
بشکفت غنچه دلم ای باد نو بهار 
 
خندان دلی بسان “امین” وام ده مرا 
 
(شعری از امام خامنه‌ای) 
 
منبع: حیات طیبه

برچسب‌ها:
ارسال توسط رهروولایت
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد